سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نخودی گفت لوبیائی را

کز چه من گردم این چنین، تو دراز

گفت، ما هر دو را بباید پخت

چاره‌ای نیست، با زمانه بساز...

 

+ پروین اعتصامی_مناظره نخود و لوبیا






تاریخ : شنبه 97/1/18 | 9:54 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

فقط خفه شو دایی...بی زحمت

 

 

+ حرف مفت تعطیل! نگاهتون به زندگی بخوره تو سرتون!

+ پیامک مثلا ماست مالیتونم بخوره نیز تو همون سرتون!

# دایی_جواد






تاریخ : جمعه 97/1/17 | 9:43 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

جمعه ست اما موقتا چند هفته ای برنامه ی خدمت بنیاد فرهنگی نداری و تصمیم میگیری که تمام روز رو خونه باشی ...اما وقتی خونه ت تولید سم خفقان داشته باشه،خودت رو از رو قالی جمع و جور میکنی ،با سر و وضع آشفته و روان آشفته تر  به ناچار میزنی بیرون،به ولع اکسیژنی از جنس پدر

 

+ حرم____زیارت...سکوت...نگاه به زوار...سکوت...2 ساعت پرسه تو موزه...سکوت...چرخه چرخید و باز رسید به خونه... 






تاریخ : جمعه 97/1/17 | 9:28 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

ای بابااااااااا

انگار باید به همه عالم جواب پس داد که من حق  انتخاب دارم

و زن هر خر مومن نمایی نمی خوام بشم...دینش اولیته نه پولش...مگه زوره¿¿¿ چیش نفهمیدنیه ک نمیفهمین

از جنگ با تمسخر خونواده م گرفته تا فک و فامیل زبون نفهم مثه دایی که طوری داد میزنه و نیش میزنه  انگار طلبکاره و وظیفم بوده یه بی غیرتِ بی نماز رو شریک بگیرم! منکه شرطمو گفتم اصن غلط کردین معرفِ ش بودین...عجب گیری کردیم از دست شما بشر دوپای زبون نفهم ...از دست دوستی های خاله خرسه  شماها 

 

+ احساس غربت میکنم...

+ غصه م گرفته امروز از همتون ...بابا،مامان،افسان،رضا،بهروز¿¿¿ با همه تونم...چند نفر به یک نفر خوش انصافا¿¿¿ بدم میاد از مغزای فسیلی و نم زده و گچ گرفتتون و تمسخر لعنتی کوفتی زهرماری خنده های رو لباتون...منکه سفت وایستادم و تحمل میکنم اما خیلی نامردین

+ دلم می خواد یکی بین شماها ، بین شما مثلا فک و فامیلایی ک دست گرفتنتون واس هرکی خواست بچسبه به اعتقادش، توپه ،پیدا بشه که بتونم سرش قسم بخورم...هست¿¿¿

خودشو معرفی کنه لطفا ک شاکی ام.... نمی بینم چرا...من کورم یا شماها خودتونو زدین ب کوری¿¿¿

+ زخم خودی کاری تره...چون انتظار نداری

+ اَه

 






تاریخ : جمعه 97/1/17 | 8:26 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

وسط دلشوره هایِ"ینی آخرش چی میشه" ¿¿¿ 

هوای خواندن دلواره های علیرضا قزوه به به سر میزند:

 

...

امروز تو را به زور وا می دارند که از کربلای بی روح و مرده حمایت کنی و کربلای زنده را بگذاری و بگذری. حسینی را دوست داشته باشی که کاری با یزید و یزیدیان زمانه نداشته باشد. اگر در مجلس به اصلاح حسینی شان شعری برای کربلای غزه و سوریه بخوانی تو را از مجلس شان بیرون می کنند. و اگر خلاف نظرشان حرفی بزنی با تهمت و افترا و پیامک و اطلاعیه و خبرگزاری و تهدید و تطمیع در صدد ریشه کن کردن فریاد تو برمی ایند و فی الفور به امام زمان خودشان - که با امام زمان واقعی بسیار تا بسیار متفاوت است تسلیت می گویند و بر سر و صورت می زنند که وادینا و واپیغمبرا و وا حسینا. 
حسین (ع) از آن همه است. حسینی که من می شناسم همان حسینی ست که ملت در بند و هندوی هند را شصت سال قبل از زیر چنگال استعمار انگلستان آزاد کرد و حالا دارد در حوالی مزار خواهرش زینب(س) به بچه های مظلوم حزب الله آب می رساند. حسینی که من می شناسم خود خود حسین است نه سین سین سین هایی که از اکوهای گران شما بیرون می اید. 
مرا ببخشید که حسین من کمی تا قسمتی با حسین شما فرق می کند.
...
+ بر زانوی حسین بزرگ شده را مگر جز این است انتظار! 
+ علیرضا قزوه_وبلاگِ عشق علیه السلام_شاعرانقلابی_آیینی_ می دوستَم دلواره اش را برای ارباب دل
+ متن بُرش خورده است...تو خود حدیث مفصل بخوان...

+ از دبیرستان که تک و توک اشعارشون تو کتابامون به چشم می خورد و می خوندم اشعار ایشون رو  می دوستَم ولی دیگه دنبالش نرفتم و دیر به دیر که گاهکی گریزی به چشمم می زد،رد نمیشدم و می خوندم،همینطور که از سخنان علی شریعتی نخونده نمی تونم رد بشم،نمیدونم دیشب دنبال اشعار کی بودم که بعد مدتهای مدید چشمم به اسمشون خورد و با ذوق کلیک به وبلاگ شون و این شد باز سرآغاز خوانش اشعاردلنواز...

+ علیرضا خان به جمع همرهان جان محمدمولانا_سهراب_قیصر_حمیدرضا_ابوسعید و ...سایر وابستگان مورد علاقه مان خوش آمدی 






تاریخ : جمعه 97/1/17 | 8:16 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.