سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم نمی خواهد برود

دلم نمی خواهد آن قدر زود برود

دلم نمی خواهد من را بگذارد و برود

دلم نمی خواهد وقتی دلم از بودنش سیر نشده ست برود

 

+ ماه رجب

 

 

 






تاریخ : سه شنبه 97/1/21 | 2:6 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

زمانه ی عجیبی ست

برخی مردمان امامان گذشته را عاشقند نه امام حاضر را

می دانی چرا¿

امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر می کنند

اما

امام حاضر را باید فرمان ببرند...

 

+ یک مرد

+ یک مرد

+ یک مرد

 






تاریخ : دوشنبه 97/1/20 | 11:17 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

سَلامْ

دِلبَرْ

پِدَرْ

+ حرم_باران_گوهرشاد_گنبد_خلوت_کبوتر_فواره_شکلات

و جای خالی تو

.

.

.

من،تکیه به آستان شانه های پدر  زیر باران گوهرشاد الهی عظم البلاء خوانِ جانان و پیرمردی که در عبورش نگاهم می کند  و به قول خودش،شکلات مشکل گشا به دستانم می ریزد

گشایش مشکل  ما بود توست...هرچه می کشیم ، همه از نبود توست

...

.

.

.

+ چون تو آمدی کفش هایم دگر خاکی نبود،غبار از دلم کی بشویی حضرت باران

..

.

.

.

 






تاریخ : دوشنبه 97/1/20 | 1:36 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

چه خوب  از دلمان حرف زدی در این روزگار آخر الزمان 

و چه خوب کردی توصیفمان

#ایمانِ_نان

 

من فکر می کنم مزه ی نان عوض شده ست

آواز کوچه ، لحن خیابان عوض شده ست

تنها نه لهجه ی دل من فرق کرده است

حتی صدای گریه ی بارا ن عوض شده ست

عارف ترین کسی ست که پشتش به قبله ست

این روزها که معنی عرفان عوض شده ست

خانها و خواجگان همه جا صف کشیده اند

مصداق خان و معنی خاقان عوض شده ست

سبز و سپید و سرخ چرا قهر کرده اند؟

آیا سه رنگ پرچم ایران عوض شده ست ؟

قرآن شکیل تر شده ، انسان حقیرتر

آیا کمی معانی قرآن عوض شده ست؟

"شیر خدا و رستم دستانم آرزوست"

شیرخدا و رستم دستان عوض شده ست

این روزها چقدر قم از دست رفته است

این روزها چقدر خراسان عوض شده ست

ما بندگان نفس به سلطانی آمدیم

سلطان من کجایی؟ سلطان عوض شده ست

انسان روزگار مرا ای خدا ببین

انسانیت عوض شده، انسان عوض شده ست

ایمان بیاوریم که ایمان نمرده است

ایمان بیاوریم که ایمان عوض شده ست

 

+ علیرضا قزوه

                             

 

 






تاریخ : یکشنبه 97/1/19 | 7:14 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

حال که مزخرف می شود

دل همینطور با دلیل و بی دلیل بهانه میگیرد تا شور بزند

که چه شود¿

سرِ چه¿

معلوم نیست

انگار خل است 

و تو را هم خل می خواهد

 

+ وجود ما معمایی ست حافظ

که تحقیقش فسون ست و فسانه

 

+ دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم

به دریا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردم

چه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودم

تمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردم

نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم

اگر مى شد همه محراب را میخانه مى کردم

اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقیقت زد

حقیقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم

چه مستى ها که هر شب در سر شوریده مى افتاد

چه بازى ها که هر شب با دل دیوانه مى کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوبتر مى شد

اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردم

سرم را مثل سیبى سرخ صبحى چیده بودم کاش

دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم

 

+علیرضا قزوه







تاریخ : یکشنبه 97/1/19 | 6:42 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.