سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاغا فقط کافیه تو جو بگیردت و  ادعا کنی واس خاطر خود خدا که خدا جون از شنبه من واس تو دیگه........

مثلا گلابی جیز باشه و تو دری به تخته بخوره و بخوا ی هدایت شی چند صباحی و رو کنی به خدا و واسش هشتگ نع به گلابی رو کنی...دیگه هیچی! 

از فرداش بگراند و تم همه کائنات میشه "گلابی"

مامانت , بابات, دودمانت و تیر و طایفت,جد و آبادت و شجره نامه طیبت,روزنه های موجودیت,فلسفه خلقت 

جمادات و نباتات و همههههههه ینی هااااا...

قشنگ تا دهنتو صاف نکنه واس کوبوندن عدم صحت و شفافیت ادعات تو صورتت  انگاری اصن نمیشه... پیگیر ینی هاااا... واس همه پیگیریات مرسی :)

 

+خب قربونت, تو که میدونی ما بنده هات عادت داریم حرف مفت زیاد بزنیم دیگه چرا به رگبار میبندی, با یه فشنگ هم حله... برفناییم 

+ ولی انصافا خوب آیتم های وسوسه برانگیز میچینی ها. ....تا فیها خالدون می سوزونی ... میگم بیا دیگه لااقل ستون سر کوچه مون  رو گلابی نکن?؛?)

+  هرچند هدایت راشو از ما کج کرده لکن ما

///بر سر آن عهد که بستیم,هستیم///

+واس همه خونوک کردنات مرسی :)

+حواسم نیست...حواست باشه

+ مرسی خدا

+ الان اگه افسان بود میگفت :خب بسه دیگه! ینی ببند!!!...خدایی گقتند بنده ای گفتند...این چه طرز حرف زدنه¿ جای حمد و ثنا گفتنته¿

و اون وقت با خنده پرویانه ای میشنید:

ای بابا! ادم با خداشم نمیتونه شوخی کنه¿¿¿

و درست در همین نقطه از زمان بود که نگاه عاقل اندرسفیهی به من نموده و  همراه با سکوتی سرشار از فحش صحنه را به نشانه تاسف ترک گفته !!!!






تاریخ : سه شنبه 98/2/31 | 4:36 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

هیچ ندارم بنویسم ...نه شعری و نه هیچ تشریفات واژگانی و نه حرف قلمبه سلمبه ی دیگه ای...هیچ ندارم بنویسم جز همین قهقه های صورتک های خوشحالی نامرئی دلم بر صفحه سررسیدم از رسیدنتان...  

من ساده دوستتان دارم و به قول نادر ابراهیمی:

______سادگی سطحی نیست______

 

میلادتان مبارک پسرِ حیدرترین پدر...

میلادتان مبارک حیدرْ پدر...

 

میلادتان مبارک پدر...

 

#کریم_اهل_بیت

#با_کریمان_کارها_دشوار_نیست

#اولین_تحریر






تاریخ : سه شنبه 98/2/31 | 3:44 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

  آهنگ-خوب شد-همایون شجریان

 

+چقدر خوب میخونه اینو

+ بین الطلوعین....ملت جزء قرآن شون رو دارن میخونن,ما......... سلام هدایت چطوری¿¿¿

 

 






تاریخ : دوشنبه 98/2/30 | 5:18 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

مثل آچار فرانسه همه کار می کرد...پیگیری غذا,تزیینات,تبلیغات,سرویس,میان داری,هیئت و مداحی...

برایش مهم نبود وسط سینه زنی بلند شود برود با ماشین غذا بیاورد...میخواست کار راه بیفتد...

کارهای موتوری,هماهنگی با دانشگاه...گاهی مینشست پشت کامپیوتر و طرح میزد...چشمم چهارتا شد..پرسیدم : از کجا فتوشاپ یاد گرفتی¿

هر جا لنگ بود , خودش وارد میشد...

 

+ " مرد "بودن اراده می خواهد

+ و عشق اهل نبرد می طلبد

این جهاد است و مرد می طلبد

+اهل نبرد_حامد زمانی

+عمار حلب_شهید محمد حسین محمدخانی

+ هر جا هستی,همون جا مرکز اسلامه,اینقد کار کن تا آباد بشه

+ استاد میگفت: چطوری ممکنه بتونی جهاد کنی برای امام زمان وقتی هنوز با خودت جهاد نکردی¿¿¿ #رائفی پور

 






تاریخ : شنبه 98/2/28 | 3:58 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

 

اوایل دلم برایش می سوخت. احساس می کردم وضع مالی خوبی ندارد.اخر خیلی ساده لباس می پوشید.یا کلا مشکی می پوشید یا سفید.همیشه سر این قضیه با هم بحث داشتیم.می گفتم:

توی دانشگاه تو رو به اسم بسیجی میشناسند.سعی کن ظاهرت اراسته باشه.لباس تر و تمیز و شیک بپوش.پیراهنت رو بگذار توی شلوارت .

بعدها فهمیدم نه بابا...از نظر مالی تامین است ولی اهمیت نمی دهد...

همه فکر و ذکرش هیئت و کنگره شهدا بود...

 

+ مرد بودن اراده می خواهد

+ و عشق اهل نبرد می طلبد

این جهاد است و مرد می طلبد

+ اهل نبرد_حامد زمانی

+ عمار حلب_شهید محمد حسین محمدخانی






تاریخ : شنبه 98/2/28 | 3:43 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.