سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آدم هایی مثل من

بله ، توجه کزدید؟ درست خواندید!گفتم : آدمهایی مثل من ! نه انسان هایی مثل من!! که انسان شدن آرزوست :/

داشتم می گفتم

ادمهایی مثل من

.

.

.سکوت که کنند

همه فکر می کنند دارند از دست می روند

بس که همیشه شیطنت کرده اند  و سرو صدا

لحظه ای تفکر و سکوت

این سوال را برای اطرافیان ایجاد می کند که:

حالت خوب است؟

یا

چه شده که ساکتی؟ 

چه انفاقی افتاده است؟

و گاهی فرار را بر قرارترجیح میدهی که لازم نباشد توضیحی بدهی

چون نه تو می توانی شایسته توضیح بدهی و نه آنها درکی شایسته از حال تو داشته باشند

و

 






تاریخ : پنج شنبه 97/9/29 | 1:49 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

با چه جمله ای که نع

با چه کلمه ای شروع کنم که،،،،،

گریه ام نگیرد

؟!

*در همیشه*

درست است

خوب است

با* در همیشه* شروع می کنم

 

در همیشه ی زندگی جنگیده ام وقتی

با همیشه ی زندگی باز هم خواهم جنگید

اصلا

اصلا

من همیشه جنگجو بوده ام

گاهی اوقات می گویم: خدایا گویا قرار نیست من هیچ همه ای را بدون آنکه خرد شوم به دست بیاورم مگر نه؟

باز استغفار می کنم که می دانم:

تو به ظرفیت می دهی

و

ظرفیت تو عین عدالت توست

برای هر چه دارم به نفس نفس افتاده ام اما از پا نیفتاده ام

برای هرچه دارم 

هرچه

سلاح؟

فریاد

اصرار

اشک

لبخند

دویدن

پریدن

سکوت

سیاست

صبوری

توکل

توسل

و اخیرا نماز شب 

 

+ ایستاده ایم

+جنگ عقیده






تاریخ : پنج شنبه 97/9/29 | 1:32 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

اخیرا خیلی داره اتفاقای خوشگلی برام می افته

نه اینکه قبلا نبوده باشه هاااا

نه

ولی

جنس اینا فرق داره با قبلیا

انگاری

!

اتفاقایی که سخته ولی

میشه در پیشگاهش شونه هات لرزید و سرت به خجالت خمید

 

اتفاقایی که بهته ولی

میشه واجب بشه بهت بغض : رضیت بالله ربا و بالاسلام دینا و بمحمد صلی الله علیه و اله نبیا و بالقران کتابا و بالکعبة قبلة

 

 

+ دارم اذیت میشم و ازین اذیت شدن لذتی می ببرم ملغمه ای از اشک و لبخند...پای تو که وسط باشد ، من فهم می کنم که اسلام،آیین دیوانگان است :)






تاریخ : شنبه 97/9/24 | 9:10 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

بر پلکان می نشینم

و

پله پله پلکانی از شدن

میشوم...

اصولا

وقتی

"مات" می شوم

"مات" می شوم

 






تاریخ : شنبه 97/9/24 | 8:48 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

اینکه خب خیلی وقته محرم و صفر تموم شده اما هربار که به فکر اینکه باید برم و قالب وبلاگمو عوض کنم و لباس عزاشو دربیارم و به روال قالب قبل برگردونمش، صفحه کاربری رو باز می کنم ، چند دقیقه خیره خیره نیگاش میکنم و چشام دور "حسین" ش رو طواف می کنه و  اون وقته خوب می فهمم که چقدر دلم  دل نمی کنه، این اشکالی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلم شکست

 

 






تاریخ : سه شنبه 97/9/13 | 7:58 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.