چند روز پیش یه پیش نویس پست نوشته بودم پیرو تنش کار فرهنگی اخیر ب مناسبت میلاد حضرت مادر (س) ... تعلیق نگهش داشتم که تکمیلش کنم و ارسال...اونم با کلید واژه های تپل:
رضوانی،فلسفه،عاقل ،دیوانه،شادی،کار فرهنگی،زندگی...ولی نمی دونم چرا پاک شده...ضد حال :/
دوباره شاید بنویسمش اما حتی اگه ساعت ها سعی کنم و فکر که که واژه ها چیا چینش واژه های متن چه جور بود ،دیگه نمی تونم مثه اون بنویسم...از دل برآمده بود...حیف بود :/
+ شد جزء دیگر دفینه های ذهن...الفاتحه مع صلوات
خب گاهی هم عمیق ترین تشکرهای پر مهرانه من خلاصه میشه در یه نیم عبارت به ظاهر ساده دلانه ی من:
___ ممنون که بودی___
+ پنجشنبه الحمدالله به واسطه میلاد حضرت مادر جانمون (س) روز شلوغ پلوغی داشتیم ، و وسط لین شلوغ پلوغیا بماند که استاد دستپروری سوالات رو نداده بودند و نوشتن این سوالات توسط خود بچه ها به اندازه کافی جو و نظم ازمون رو به هم می ریخت و سو استفاده ها...بماند که سر سلامتی دادنا و تبریکا و هدیه دادن گلدونا و جلسه ها و... همش افتاده بود لحظات پایانی کلاس و کلاس ما ازمون داشتند...بماند که هممون خسته بودیم ...این وسط قحط المراقب شده بود.. بدو بدو تو سالن و دنبال مراقب...
+ ریحان:الناز مراقب ازمون می خوام میای¿
الناز: نه
الان هیشکی دیگه نیست خب،چرا¿¿
الناز: نه می خوام عروسکامو تو نمایشگاه بفروشم
یکهو از کوره در رفتم و با صدای بلند و داد حرف می زنم: ای بابا !! واجب رو ول کردی،چسبیدی به مستحب!!!
من خودم بعد ازمون مخلصتم هستم همه عروسکاتو جمع می کنم واست، لطفا اولویت ها رو تشخیص بده.لطفا متوجه باش شرایط رو!! منشی می خوام،هیشکی نیست تو می گی می خوام عروسک بفروشم!! بعد هی سه شنبه اسیب می نویسم میگین چرا مینویسی¿
مهناز: خب آسیبم بنویسی به این ربطی نداره،این مسئول سمعی بصریه
ریحان: [حالت تهوع گرفتم از این تفکیک استدلالی].این چهههه حرفیه مهناز¿¿ تو اضطرار کار من و تو داره واقعا!! چیکار میشه یه ربع بیاد مراقب!!! الان شما سرتون شلوغ باشه و تو اضطرار باشین از من کمک بخواین من نمیام ینی!!! ینی باید بگم من مسئول اموزشم به من چه!!!! معلومه که نه.کار ،کار حوزه ست...من و تو داره مگه¿¿!!! باید ورش داریم کار رو!!!
اینقد عصبی میشم که الناز و مهناز و خانم عبدیان سکوت می کنند و مهناز سعی می کنم با خنده و شوخی ارومم کنه و صورتمو از زیر دستای مهناز می کشم
+ و باز هم می رسم به صدیقه و کار رو به واسطه مهناز ور میداره ...
+ هنوزم از دستت بد شکارم الناز.. بَبببببببببد
+ خودخواهی یعنی همین...کار حوزه رو زمینه،به فکر منافع کوفتیِ زهرماریِ لعنتیِ شخصیِ خودمون باشیم...پس میایم حوزه چه غلللللطی بکنیم اگه بنا نیست وقتی که نیازمون دارند کاراشو بکنیم¿¿!!! هنوزم ازت ناجور عصبیم الناز... ترجیحا فعلا دور و ور من افتابی نشو که اون روی سگم پاچتو پاره پاره نکنه هاااا... دلم می خواد بزنمت...ینی تا این حد کفریم ازت :/
سفر دشت غریبی ست،نفس تازه کنیم
آخرین جنگ صلیبی ست، نفس تازه کنیم
+ نگران جمعه هامم و غربت ندبه ها
+ نگران صبح هامم و غربت عهد ها
+ و نگرانِ هر آنچه مربوط به توست...
تو یه کانال خوندم:
[خیلی حوصله داریم که هی فرت و فرت شنبه هم میاد]
دقیقااااااا من همین حس توی متن رو به جای "شنبه" نسبت به "عید نوروز" پیدا کردم
+ چی خبره هی تا رومونو اونور میکنیم سر و کله ت پیدا میشه¿¿!!!
+ حوصلتو ندارم جناب / دوشیزه عید بی محل...دیگه چالش برانگیز نیستی
جانِ ما اینقد هی تند تند نیا...والا
+ یه روزایی تو سال برام از هر نوروزی نوروز تره و نوروز برام نوروز نیست...والا
+ خونه تکونی¿¿¿!!! یکی باید بیاد خودمو بتکونه...خودمو بتکونم هنر کردم...والا
+ مهمونی هایی با رویکرد:اومدند خوردند،بدوییم بریم دوبل بخوریم
+ دید و بازدیدایی ک خونوک شده و مثه قبلنا نیست یه قرون می ارزه¿¿¿!!! چرتکه به دست سر و پای همو قیمت میزنیم!!!
+ من اناری را می کنم دانه و به دل می گویم: خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
+ همه ریختند بیرون و در حال قبضه کردن بازار...من بی حوصله و بی ذوق نگاه کنان به حرص و شوق مردمان ،قدم زنان مسیر معمول زندگی رو از حرم امام رضا جان تا منزلمان طی کنان
+ این عید ها برای ما آقا نمی شود
شب با چراغ عاریه فردا نمی شود
+ ربیع تویی...بهار تویی...مهمان تویی...میزبان تویی...شیرین تویی...حبیب تویی...عیدی تویی...شادی تویی...فروردین تویی...اصلا همه تویی
پیانو...فریبرز لاچینی...آرامش بخش...همچنان ...برای من...