بمیرم واست داداشی تو پادگان، دور، درد....هیییییی
عمل کردی¿ نکردی¿
آخخخخخخخ
(فعلا نوشتن تعطیل...قبل اذونه می خوام واس سلامتی داداشیم قرآن بخونم)
«گر بگویند مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»
سعدی
______لبیک یا حسین______
یا حبیب الباکین
ناگهان عطر تو پیچید در آغوش اتاقم
با سرانگشت نسیم آمده بودی به سراغم
زیر و رو کرد مرا دست نسیمی که خبر داشت
من خاموش سراپا همه خاکستر داغم
بین آغوش تو بگذار بسوزم به جهنم-
که به آتش بکشد باغ مرا چشم و چراغم
بیت در بیت بیا پیرهنم باش از آن پس
آشنا می شود آغوش تو با سبک و سیاقم
حرف چشمان تو مانند غزل های ملمع *
واژه در واژه کشیده است از ایران به عراقم
حمیدرضا برقعی
استغفرالله ربی و اتوب الیه یا ذالجلال و الاکرام بحق محمد و آل محمد الهی العفو...الهی العفو... الهی العفو
-پناه می برم خدایا از خودم به خودت
که ندانسته خواستم چشم و گوش و زبان بر حق ببندم
-پناه می برم خدایا از خودم به خودت
که حق مومنی را ندانسته خواستم ببینم و ندیده بگیرم
-پناه می برم خدایا از خودم به خودت
که ندانسته شرایط و موقعیت عادی و فعلی را سنجیدم نه شرایط و موقعیت مسلمانی و عدالتی که در محضر تو واجب الاجراست
-پناه می برم خدایا از خودم به خودت
از همه گام نها دن ها و حرف زدن های ندانسته ی بی بصیرت
+از نفس های زندگی منعم کن اگر روزی فراموشم شود انسانیت یک انسان و میل کنم که خودخواهانه و دگرخواهانه حقی را از مسلمان و مومنی و کافری ناحق کنم..............
بیا خدایی کن و
نگذار ببینم این روز پستم را و پستی این انسانم را
می دانم،،، ترس پایمال شدن حق مومنی شیرینی خواب امشب مرا زهر جانم می کند
البته اگر خوابی به چشمانم برسد
اگر
اگر
اگر
+گریه می کنم که تا صبح و مشخص شدن تکلیفش دق نکنم