سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

با گرگ دنبه می خوره

 

با بره گریه می کنه

 

 

#حسین_دهباشی

 

#این_نونی_بود_که_شما_ها_گذاشتید_تو_سفره_مردم

 

#این_مشق_شبی_بود_پر_غلط_غلوط_که_شما_ها_به_مردم_

دیکته_کردید

 

 

+ زر مفت اخیر روحانی:من خودم از تو ماشینم تو راه روزانه" نظرسنجی" میکنم ,جرخوردگی طبقاتی که عمرا,مردم بلااستثنا همه حالشون توپه و کیفشون کوک, از فرط خوشبختی و خوشحالی پاره پوره شدند, حتی ریز ذرات هستی  هم گل و بلبل و سنبله...

کلا:خر در چمن و صدای عرعر, دل عاشقان پرپر

 

+این نظر سنجی رو ببر رو ریشت و نیشت انجام بده مردک نه ملت!

طراح این زر مفتت کدوم نوچه ت بوده باز¿¿¿

چون اصولا تو خودت عرضه یه زر ساده هم نداری...زر زدن رو بهت هجی و دیکته می کنند...هرچند چرب زبانی پیش زبان و قواعد حاکم بر زبان درس پس میدهد!

#سرانِ_زَر_و_زور_و_زِر

 

 

+بعله دهباشیِ برادر! آن وری دیروز و این وری امروز! اگر هنوز * عالیجناب* عده ای هستید و خوراک *لنز دوربین*و *سوتیتر * عده ای, به درک! ما یادمون هست دوز و کلک سوار کردنتون واس رای اوردن شیخ بنفشتون!

 

+ اگ سنگ زدنتون ازونور سیاست نبود الان سنگ اینور سیاست رو به سینه میزدید بازم¿¿¿

اگ این مردک و جیره مواجب بگیرای دکون دستگاش پَسِتون نمی زدند الان این توییت های مکش مرگ ما بودند¿ الان معشوقه دیروزتان ,تف و اَخ امروزتان بودند ¿¿¿

یا نه

اگه اون ور همه چی اکی بود هم اکنون به جای انشای قبلیتان که:

هم باید چرخ سانتریفیوژ بچرخد هم چرخ زندگی مردم!تغییر رویه در حیله  داده و با ادبیاتی نو مولانا وار رقص و سماعی شاه کلید طور  داشتید و مثنوی وقاحت  اپوزیسیون میسرایید در گوش و سماع امت¿¿¿¿

حکایت شماها حکایت "شریک دزد و رفیق قافله ست" .. حکایت همونایی که دست و بوس و جیغ و هوراو عربده کشیدند تو ستاد انتخاباتی این مردک که تا 1400با روحانی و یه ذره به غیر از جیب و قر و ادا و اطوار و لودگی و برهنگی و ولنگاری خودشون به این مردم فک نکردند , بعد , صحبت سر قیمت و بالا و پایین رفتن ارز و کسر سفر و دَدّر دودور هاشون که نشد , فریاد مردم داری شون عرش خدا رو لرزوند که پشیمانیم از رای به تو...که ای روحانی فلان فلان شده چرا ...

چرا چرا زیاد کردند اما چرا¿¿¿¿

برای این مردم و درد مردم¿¿¿¿

نخیر

ابدا

 

حاشا و کلا

باز هم برای خودشون و خودخواهی های خودشون...

 

برادر حالا با سینه چاک دادنای اخیرتون واس جبهه توده , و فاز پوپولیسم گرفتنتون و ناامید شدن تون از فراکسیون امیدتون,بعضا کامنت به کامنت ملت دارن میگن:

حالا شما یه شکری خوردین اون موقع واس مستند سازی و دیالوگ سازی و دروغ سازی  و صدالبته اسکول سازی مردم امت الان که راه افتادین ضد بنفشتون هی اینور اونور تز میدین,توییت میدین,این ینی ک خودتونم متوجه شدین اون موقع چه شکری خوردین و حتی شکر اضافه تر از دهنتون خوردین...والا الله اعلم از رمز و رموز شما نون به نرخ روز خوران....اگ اینطوره که باز جای شکرش باقیه و شما یه پاس گل جلوترین که لااقل بعد از این ریدید حداقل فهمیدید ریدید! حداقل الان متنبه شدید و اگاه به اینکه اون موقع شکر خوردید ! مورد داریم اون موقع شکر خوردند اماالان هنوزم با وجود دیدن این همه شکر زدن شیخ ریش قشنگشون تو مملکت, مدعی اند شکر خوردنشون هنوزم شیرینه...

 

+ آی برادر شکر خور, اگر واقف شدی به شکر خوریت , دیگه نخوریاااا...فردا پس فردا باز خبرش نیاد که: باز اون طرف لقمه چرب نشون دادند دم تکون دادی اونور!!!

یا مثلا باد اونورتر موسمی تر بود شاخه و برگات التماس دعا داشتند اونور!!!!

 

+ از مجموعه پست های "خاک خورده"

 

+ می دونید¿¿¿ یه سری پستایی هست ک میخوای بزاری, یه سری حرفایی هست که میخوای بزنی منتها خییییلی حیفت میاد به چهارتا خط بسنده کنی چون در اصلش هم بخوای حساب کنی واقعا برای اینکه حق مطلب ادا بشه باید سفره ها پهن کنی و کاغذها پر!

اره! داشتم می گفتم... یه سری حرفا هست که همونجا که دلت دل میزنه که لب بزنه به حرف زدن, میگی:

وایسا!

الان وقتش نیست 

نه اینکه بخوای سانسور کنی هاااا

نع

میگی الان وقتش نیست

چون واقعا وقتش نیست 

میگی وایسا

چون میخوای دلت,عقلت تپل لب بزنه واست

کامل بنویسی

زیر و رو!

واس همینم یه گوشه کنار یه دو خط می نویسی اما منتشرش نمی کنی تا از خجالت موضوع به موقع دربیای!

اما

کم پیش نیومده واسم که....

که دیگه تو اب نمک خیسوندن حرفا همانا و کپک زدن شون تو همون دبه دل همانا...

دست اخرم همونی ک اول نوشته بودم و چند خطی بیش نبوده رو منتشر می کنم

چرا¿¿¿

گاهی بی محلی به واژگان قهر واژگانه!

همونجا که خودنمایی میکنند واس دیده شدن, واس ترکیب شدن, واس جمله شدن ,,, هی میگی :الان نه...الان نه...الان نه...میخوره تو ذوق شون...

 

بعدش میبینی میای گوشیتو ورمیداری,دکمه ویرایش صفحه ت رو میزنی اما دیگه : no signal

هیچی نداری انگاری بنویسی

حوصله ش میره...

از دهن می افته...

البته نه اینکه بگم اون موقع جو گیری بوده و داغ بودم و الان سرد شدم و ایناها.... نع

اهمیت موضوع به قوت خودش باقیه لکن دیگه میبینی تو اون پست حرفای نم کشیده رو ادامه نمیدم چون اونی ک باید بجوشه و بیاد,نمیاد

اما باز در

یه جایی

یه روزی

یه پستی

یه حالی

که زخم همون موضوع سر باز کرد , مثلا تو چهل تا پست بعدترش, سه تا پست بعدترش یا یکم اینور اونورترش...

دوباره هرچی ازون مطلب و موضوع گوشه دلم خاک خورده, توسری خورده, فعلا بتمرگ سرجات خورده,رو می کنم پیشکشی به ولع قلم...

اصطلاحا گاهی میرارم یه سری حرفایی بمونه یه گوشه کنار که دم بکشه, دم که کشید قشنگ خوش رنگ که شد و , یا حتی یه وقتایی گُر که گرفت , میگم:

ای جااااااانم...خوش اومدی

 

حکایت بیقراری بعضی آواها بعضی حرفا واس شنیده شدن , واس دیده شدن حکایت جوش اومدن و غلغل اب کتریه و بالا و پایین پریدن درش...

 وقتش که بشه جیغ و دادش....

 

+ این پست , از همین دست پست ها بود... بنا بود خیلی مفصل باشد خیلی مفصل تر  از پست پیش رو.. لکن نشد!

 

+ ما هم یادمان نماند...تاریخ....یادش می ماند!

 

+ تف به وجدان نداشته تان که به عینه شاهدید این فتحعلی چاه های بنفش زمان, چگونه شش سال است که تیشه به ریشه مملکت و ملت زدند و هنوز هم باد به غبغب مسلمانی تان انداخته و می گویید: اشتباه نکردید!

خوشا به حال تان...قلک های اخروی تان پر باد از تک تک گنَهَک های خیانت های دولت مردان دنیوی منتخبتان!!!  

 

+ کبوترا اسیر گندم نمیشن, حسینی ها تو زندگی گم نمیشن, بیخیال دردای مردم نمیشن,بیخیال دردای مردم نمیشن. #امیر_عباسی

 

+ اونی رو که خوابیده میشه بیدار کرد ولی اونی که خودشو به خواب زده نع

 

+ استاد بنفشه/ کلاس خودسازی: رفتند به روحانی رای دادند گفتیم چرا¿ گفتند این شیخ بنفشه, انگار بقیه خال خال بودند یا راه راه...

 

+ نظرسنجی روزانه به سبک نوین_زوال عقل_رد داده رسما

 

+ مولای جان امام علی ع:

به منزلتی که بدون شایستگی بدان دست یافته ای فخر مفروش , زیرا آنچه را که اتفاق برپا میسازد لیاقت و استحقاق ویرانش می سازد!

 

+حرف ها دارم هنوز... بماند

 

 






تاریخ : جمعه 98/3/17 | 4:19 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

خداحافظ...

 

خدایا! 

 

:( کارى کن که در این روز  آخر رمضان، همان طور که هلال رمضان از چشم ما محو مى‌شود، ذنوب ما هم محو شده باشد. 

«وَ امْحَقْ‌ ذُنُوبَنَا مَعَ‌ امِّحَاقِ‌ هِلاَلِهِ‌ وَ اسْلَخْ‌ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ‌ انْسِلاَخِ‌ أَیَّامِهِ‌» ؛

 

 

 :( کارى کن همان گونه که روزها و لباس روز از تن ما جدا و کنده مى‌شود، گناهان ما هم از ما جدا بشود. و این پوست‌هایى که سخت کلفت و غلیظ‌ و خشن شده است را از ما بکن؛ «حَتَّى یَنْقَضِیَ‌ عَنَّا وَ قَدْ صَفَّیْتَنَا فِیهِ‌ مِنَ‌ الْخَطِیئَاتِ‌، وَ أَخْلَصْتَنَا فِیهِ‌ مِنَ‌ السَّیِّئَاتِ‌». 

 

 

+بهاررویش (مروری بر دعاهای ورود و وداع ماه رمضان)

.

.

.

چقدر حس سنگینیه رفتن رمضان... :(

 

حتی آمدن فطر هم سبکش نمیکنه... :(

 

 

رفقا عیدتون مبارک

 

 

+ دیشب حال سنگینم رو بردم تو گروه رفقای مهر و بهمنی...چقد درست بود نمیدونم

 






تاریخ : پنج شنبه 98/3/16 | 2:31 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

+هنوزم غذا داریم ریحان¿

_رو بخاریه

+از من دلگیری¿

_نع

+پس چرا با من بداخلاقی میکنی¿

_پیله نکن علی...برو

+ نکن...هنوز خیلی مونده تا جای گریه داشته باشی

_ چاره ای ندارم

 

***بر شانه های مردانه اش هق میزنم دق دخترانه هایم را

***شب عیده... اصلا حالم به عید شبیه نیست! عزا!

***بیست و هفتمین عیدانه...

***شاید باید فطریه ای هم برای دلواره های دلهای یتیم ...

*** باز هم رسیدن سربزنگاه علی و حرفهایش کمی و کمّی

 دل به داد داد دل داد

_من یادم نمیشه علی :"(

+میدونم!منم یادم نمیشه!تو فقط پرواز کن!

*** لعنت به لجبازی و آب بازی پرشور قطرات شوری که با گزیدن لب, با درشت کردن چشم , با روی هم گذاشتن پلک, با اخم کردن و خیره شدن به صفحه گوشی,و با هیچ کوفت و زهر مار دیگه ای سد نمیشه و آنی که نباید, خودشو اویزون گونه هات می کنه و تو رو رسوا!

و لعنت بر ارتعاش تارهای صوتی نشسته در بغض گلو  که بلد نیستند آبروداری کنند که طبیعی به نظر برسند در پاسخ به پرسش: خوبیِ ¿ دیگران...

 

 






تاریخ : چهارشنبه 98/3/15 | 3:22 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

 

وَ

 

قَلْبِ مانْ را باید بسنجیم و ببینیم که چه کسانى در آن رفت و آمد کرده‌اند¿¿¿

چه حزن‌هایى، چه عشق‌هایى، چه خوف‌هایى و چه کینه‌هایى در آن راه پیدا کرده‌اند¿¿¿

 

و همین طور روحمان را هم باید بسنجیم و ببینیم

با چه چیزهایى اوج مى‌گیرد¿¿¿¿

و با چه چیزهایى پلاسیده مى‌شود¿¿¿

 

چه مسائلى ما را تنگ مى‌کنند و ضیق مى‌آورند و چه مسائلى براى ما وسعت و راحتى مى‌آورند¿¿¿¿¿¿¿¿¿

 

 

+ بهار رویش-عین صاد

+ قدر پارسال تا قدر امسال قدرش را چقدر قدر دانستی رفیق¿!!!

+  به سوالای بالا جواب بدید...با خودتون روبه رو بشید...

حداقل ش اینه که با خودتون تکلیف مشخص میشید

حداقل ش اینه که با خودتون روراست میشید

حداقل ش اینه که خجالت زده میشید

 

#خطوط_قرمز_زندگی_ما

#تصمیمات_زندگی_ما

#قدر_تمام_شد_اما

 ***************************  قدر

  ***************************نفسهای

+******************************* توست

***********************************که باقیست

 

 

 

 

 

 

 






تاریخ : پنج شنبه 98/3/9 | 12:46 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
#مهر_96  






تاریخ : پنج شنبه 98/3/9 | 12:22 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.