نهفتن نتوانم...
+شفیعی کدکنی
شنیدم از علامه:
چون خدا خواهد که غفاری کند
میل بنده جانب زاری کند
خواهشی از خودمان داشته باشیم:
یکی اینکه نه سلمان ونه ابوذر و نه حتی آدم، که خاک باشیم...
+ استاد صفایی حائری- بهار رویش
+ حال که قطار رمضان، لحظهها و روزها و شبهایش دارد میگذرد، ما اگر جا ماندیم و نرسیدیم، محرومیم و ملعونیم
گفتم به تکلف دو سه روز بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
+ مولوی
چند شب پیش یکی تو دلمگفت:کسی می دونه چقدردلم برای نماز شب تنگ شده؟؟؟
امشب همون یکی باز تکرارش کرد
فک کنم اون یکی غریبه نیست،،، همون دلتنگیه
و
من
تکرار کردم خودم رو در نشنیدن تکرارها ی غریبه ای که آشناست
+ فکرکنم جمله ی امروزشانزدهم رمضان است لب گزیدن دارد
+ داشتم آخرای سخنرانی حاج آقاپناهیان جان رو گوش میکردم ، همچین دو سه تا جمله فرموند که کانه فحش آبدار در همین رابطه به من و امثال من نثار کردن به حق که خیلی چسبید...حرف حق
+ عاقبت آباد باد