حالِ ش مال شما
آهِ ش مال ما
+ روز دوم_شب شهادت_ دیدن تصاویر کانال اعتکاف طراز اسلامی_عنوان زدند :سحر اول،افطاری اول،سحر دوم،افطاری دوم، و فردا لابد،،،طلوع سوم،غروب سوم و تصویر من از دیدن تصاویر :(
+ میگوید: خب این روزها تو هم کنج قالی، با همین آشفته حالی ،خلوت دو نفره ات را داشته باش و سحرهای خوابِ همه تو بیداریِ نمناکِ خودت را و خودش را و مناجات و حال و هوای دو نفره تان را.. میگویم:آخ که چرا نمی فهمی¿¿¿!!! من هم سه روز به روزه صبحگاه و سوز سحرگاه خواهم بود اما مگر این،آن میشود???
+ روزهای پیشین گفته بودم: #سخت_میگذرد... راستِ حسینی که باشم،انتظارِ گذشتی سخت تر داشتم از همه ی این خود من...اینکه من را چه شده است! نمیدانم!! شاید به قول آن بزرگ عالم، غل و زنجیرِ پَر و پای پرنده ی روح و یا نع،مریضی روح!!! به هر حال ، میگذرد ، دارد میگذرد ، حالا با شیب تند نع،با شیب ملایم،میگذرد و آهی که آبی پشت سرش میریزد!
#منم_میخوام_خب
+ مجموعه: من و او
+ح.ن
*********مکّه روشن شده از نور ولی
رخ نموده اسد الله علی***********
+ راستی سلام پدرْجانی ...
شوق میلادتان میلادِجانی...
نظری هست که نیستم امشب نظر کرده ی جایی ...
سر به زانویی،کنج آغوشی،نمیدانم،فقط کمی جایی...
|
|
|
|
|
|
|
زیر پای تو به زانوی ادب بنشینم
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشینم
+ بغض غم و شادی ام امشب...عجب ملغمه حالی ام امشب!
+ اعتکاف_خوش به دلتان معتکفان_مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
+ افسان! امشب،امشب،اگر بودم،باید الان مسجد بودم...سر بر بالش دستانم میگذارم و اطراف به نم چشمان تار میشود
+ راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکهشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
+ علی شور شیدایی من/ نجف شهر رویایی من
نه مرگ آنقدر هولناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که انسان شرافتش را بفروشد...
+ امام علی ع
+ قبلا هم اینجا نوشته بودمش¿¿¿ نمی دونم،یادم نیست!!!
+ تکراری هم که باشه،تکرارش قشنگه...
خب حتی نمیدونم چرا حال بغضم با ناهید خوب شد امشب!
و حتی نمی دونم چرا خواستم برگْ حرفِ خصوصی ها مان وصل ِ شاخه ی عمومی هایم شود... هیییی مَنَم دیگر...
خانم وظیفه شناس:
سلام بر ریحانه عزیز
روزهای بهاریت شکوفه بارون
با دیدار دوستانه عیدانه موافقی؟
من، شما، صدیقه، انیسه
زمان: قبل از 10 فروردین
مکان: نظرسنجی
سینما، پارک جنگلی وکیل آباد، کوهسنگی و یا پیشنهاد شما
حوزه مشهد:
هزاران سلام و تحیت و ثنا از صدق و صفا رسانیده می آید آرزومندی به لقای مبارک و دیدن آن نور عنایت ناهید جان
من در کل به اقتضای روحیه ای که می دارم ،از ازل تا ابد با این دیدارات با رفقات و تفریحات و ثبت خاطرات موافق بودم و هستم و خواهم بود مخصوصا سینما ک اخرین بار یادمان نیاید کی احوال شریف صندلی هایش را پرسیده ایم و به گمانم خاطرشان از ما چرکین شده است.
منتها خدمت ساحت مقدس تان و محضر شریفتان عارضم که ازقضا ما پدر جانی می داریم که خیلی شیک و پدرانه و مردانه وار معتقد بر این اصل هستند که : فرزندم روزهای دیگر مثلا قبل و بعد تعطیلات نوروزی که در طول هفته حوزه و دانشگاه و کانون و جمعه ها هم بنیاد حرم و کلا به یکسر سایر جاها به غیر جای خانواده می باشی،ایام تعطیل می بایست در اختیار خانواده بباشی!!! و با خانواده!!!
لذا ددر دودور تخته! البته جمعه هم که از روزهای تعطیل و بالطبع در اختیار خانواده بودنمان میباشد لکن ما در بنیاد حرم می باشیم پای رودربایستی پدر جان با امام رضا جانی درمیان است والا تا الان پدر جان با ماشین از رویمان رد شده بودند و ما نیز سزاوار دوزخ ! ولی لازم به ذکر است از انجایی که ما فرزند صالح و گلی از گلهای بهشت که هیچ ، خارشان هم به حساب نمی آییم گاهی شیطان فلان فلان شده مخمان را زده و کار یادمان داده و حضرات را به طرز محیر العقولی می پیچانیم لکن از انجایی که تعطیلات نوروز کشاکشی به طول پنیر پیتزا شیرآوران می دارد و تابلو میشود پیچاندمان از این زاویه می شود که منجر شرمنده شما و رفقا شدن شود
و بر ما گریز و گزیری نیست که جهت اخم و عاق والدین نشدن مان ،گردنمان به دستورشان از مو باریکتر بشود و روزهای تعطیل در اختیار خانواده بباشیم ولی پس از این بازه هرکجا که باشد برای چون مایی که حال و حوصله خونوک بازی های نوروز را نمیداریم و روزگار بی حوصله گی را طی کردندی و گذراندندی و حریص گشت و گذاریم ،مکانش فرقی نیست و همانا پذیراییم با دل و جان...در ردیف اول و در حکم مشعل دار المپیک :)
و کلام آخر پرحرفی هایمان: ما به جِد عذرخواهیم از جمیع دوستان
خانم وظیفه شناس:
عزیزجانی ریحانه :)
نویسنده ی خوبی خواهی شد ادبیات چی عزیز البته نیازمند تمرین و ممارست بسیار...
قدری خواندن و ادراک این قلم فرسایی شما بر این دوست حقیرتان گران آمد.??
حرفی نیست تا زمانی که سخن "و باالوالدین احسانا" در میان است و اولی تر آنکه خاک پای این عزیزان توتیای چشمان ماست.
نوروز را برای خود تر و تازه نگاه دار و خونوک بازی های آن را نیز نگاه دگرگونه ای بنما.
عاقبت نورانی و بخیر دوست گرامی:)
حوزه مشهد:
===>و خونوک بازی های آن را نیز نگاه دگرگونه ای بنما
:))))))))) :))))))))))))))
عاااااااااااااااااشقتم ینی
چشوماتْ! خونوک بازی هایش را می تحملاتْ به ناچاراتْ :)
حوزه مشهد:
حضورتان تُرهاتی می بافیم و نثارتان...به حکم حال خجسته مان از خونوک بازی های عیدمان ، عفومان دار حضرت دوست جان...چون مظلوم گیر بیاریم دخل گوشَشْ را آریم:)
همانا من شما را می دوسْتْ و در صورتِ رؤیتتان نیز می بوسْت :-*
تو حوض کوثر غرق شی ایشششششالله :)
+خط خطی متن:سه شنبه شب
+ نوروز،خونوک تر از هر روز
اگر بخواهم بگویم خب من چه کار دارم به نظرات بقیه
آنطور که من در این مدت دریافتم ،نظر من این است که برنامه امروز بنیاد فرهنگی آستان قدس رضوی (جوانه مهر_طرح خادمیاران نوجوان )به درد نخور_حالا نه مطلق اما غالب_ و بی ضرورت بود! یعنی با آن یک میلیارد نمی شد کاری کرد بهین¿¿¿
این طرح ، هرچند که نوپاست و جای کار داره و خطا بدیهیه ،طرح خوبی و بس پسندیده[نه تنها نظر من بلکه مربیان نیز] است اما مشکل اینجاست و اینجاتر است که دقیقا متصدیان امور نمی فهمند دارند چه کار می کنند! منکه میگویم این بزرگواران جو گیرانه طرح به فکرشان رسیده و جوگیرانه تر سریع یک آیین نامه را pdf کردند و جو گیرانه ترتر چهار تا کلاس تربیت مربی و ازمون و گزینش و اموزش در کوهسنگی برگزار کردند ک به این شکل که من دارم میببنم که مربیان برنامه توجیه نیستند ظاهرا درست حسابی شرکت نمی کردند و با چهارتا تهیه اقلام و چهارتا هماهنگی بی هماهنگی حال مثل گربه گیجه هی دور خودشان چرخ می خورند تا بالاخره یک جا تهوع بگیرند و روی یک نقطه پخش زمین بشوند و سر گیجه شان که تمام شد و بهبود یافتند باز دست به زانو بگیرند و بلند شوند و جلسه بگیرند که: خب! بیایید بررسی کنیم ببینیم چه شد که ما خوردیم زمین¿¿¿ علل¿¿¿ احسنت! آسیب ها شناسایی شد,دیگر از این سوراخ نیش نمی خوریم .
بله!درست است از آن سوراخ نع اما از سوراخ های دیگر بعله!!! با آزمایش و خطا پیش رفتن جز این است که سرمایه بر باد دادن است¿¿¿!!!(وقت_انگیزه_پول_ابزار_انرژی و...)... حتما که نباید به در و دیوار بخورید که بفهمید فلان موضوع دیوار بتنی و آسیب است،از اول چشمانتان را باز کنید و دیوار ها را شناسایی نه،حداقل پیش بینی کنید بزرگواران!!!
+ امروز_مراسم آیینی خادمیار نوجوانان_حرم مطهر_صحن جمهوری_5000 نفر دانش اموز از سراسر ایران
+ بار اول ک رفتم بنیاد فرهنگی واس فعالیت بی شباهت به بار اول حوزه واس فعالیتم نبود :)
از این زاویه که: در نقد هر دو برنامه(بنیاد و حوزه)، در اولین جلسه نقِ بی نظمی زدم و تخته گاز تا جاده چالوس رفتم... در هر دو جلسه ابتدایی دوستان حاضر دور و ورم از نوع صحبت کردنم و برنامه رو به باد انتقاد گرفتن م هی ریسه میرفتند و شده بودم براشون مصداق: یکی اینو از برق بکشه یا مثلا: دیر اومده ، زود میخواد بره ...در این حین و بین فقط مخاطبانم فرق می کرد و برادران مدیر اجرایی... حوزه,آقای صفایی و بنیاد,آقای خداوردی
هر چند بعد از شنیدن توضیحاتم و پذیرُفتَنَک هایی امید بخش! ،سخنانم درمورد اینکه در کارفرهنگی فلان و در کار فرهنگی بهمان و...اقای خداوردی با روی کاملا گشاده و خونسرد و احترام آمیز و به زعم خودشان در لفافه اما به رعم من روی ملحفه، رزومه فرهنگی فعالیت هاش رو کرد تو حلقم تا ملکه ذهنم بشه ک زین پس هروقت خواستم دکمه استارت انتقادوارانه هامو با ادای "کاف" کار فرهنگی بفشارم ،افاضات شان با دور تند ریپیت بشه بر دیدگانم که زبان زبان بسته مان اَلکن! و خب اصرارم داشت که :__هدفم از بیان این مطالب ارائه رزومه ام نبود__ و من چی بگم برادر! :)
با کوبیدن رزومه تان بر گیجگاهمان کوبیده ای میل نمودید که!
حرف هایمان را هم که قیچی قیچی کردید و نگذاشتید ساز حدیث دل به کامل بنوازیم که!
+ و این چنین چهار هفته می باشد که من همچنان در برگه ارزیابی هفتگی برنامه ها با تاسی از حمایت از کالای ایرانی با خودکاری وطن پرست،در دورنگ مختلف انتقاد ها می نویسم و ایشان با هزاران هزار لبخند استقبال کرده و فتبارک ها بر من نثارات نموده و در بعضی موارد اصلاحات و در برخی موارد کار خود را کرده :)
+ یه تیکه ش خیلی موجبات شادی روحم رو فراهم کردند:میگم کو چارت/شبکه/نمودار،[اینفوگرافی] یا... چشم اندازتون رو ببینم! من و بقیه میخوایم کار کنیم باید توجیه باشیم چیکار! با چه اهدافی! صرف اینکه چون منسوب به اقاست ولی اشتباست که نمیشه کار کرد!میگه:چشم انداز طراحی کنیم اجراش نکنیم چی فایده! مرسی برادر :) فکم افتاد از این دُری که فشاندی...اقناع وجودیم رو به نقطه جوش رسوندی اصن!
خب مگه طراحی کنین باید اجرا نکنین! به احترام نازنینْ استدلال تون یکسال سکوت اصن!
+ عاغا سر این خادم شدنمون ما هی پیگیری کردیم و رفتیم و اومدیم و اموزش دیدیم و هی فقط همین یه قلم مجرد بودنمون رو پتک کردند کوبیدن فرق سرمون که نع! نُچ! کلا عزب جیزه واس خدمت تو استان قدس (بماند که حضرات مجرد نورچشمی ، با خون رنگین تر و احتمالا رنگِ سال، و با توکل به آشنا و استعانت از بند "پ" دارن فعالیت می کنند و ایناها فقط زبونشون واس مایی که میخواستیم بی پارتی پدرامون و مثه بچه آدم وارد بشیم متر به متر درازه)تا اخر دیگه بلجم گرفت از سیاست کارشون پرس و.جو کردم،یا جواب ندادند یا در نهایت بی منطق جواب دادند و البته جواب دندون شکنشم گرفتند! منم دیگه ول کردم فرم پرکردن و کاغذ بازی مجازی رو با کراهت اخرین برگ واقعی رو پر کردم و گفتم:عب نداره! زدن تو خط مال شما داش مَشتیا ، ما مجرد پیف پوفا پشت جبهه ب امام رضا می خدمتیم!خودشون یه ماه پیش زنگیدند گفتند بیا ... با نچ و نوچ رفتم ک باز الان میگن: مشکوک به ویروس عزب! هری خونتون و من قاط میزنم که مگه مریضین ک هی من و امثال من رو میکشنونین اینجا و هی میگین نه¿ خب تو پیامک و تماساتون بگین شرایطتتون رو! وقت مردم حق الناس نیست¿! و اونا میخندن میگن:عیبی نداره که،حداقل اش این بود که اومدین زیارت کردین! انگار بیل خورده به مغزمون ،باد کرده،عقلمون رو گچ گرفتیم خون رد و بدل نمیشه و نمیکشه که تشخیص بدیم بیایم زیارت و کی و چگونه!
ولی رفتم دیدم عه!بنیاد فرهنگی عزب پذیره که! گفتم چه بهتر...اتفاقا همین بهتر که اینور بوم افتادم...سرم در میکنه واس اینور اتفاقا... اصن هرچی فک میکنم میببنم اینور خوش خوراک ترم، هرچند، کدام لقمه ی شما ولع ندارد اقا جان¿¿¿!!!
+ چه میدانیم!خیر است انشاءالله...صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا ع