اطلاعیه ستاد اعتکاف دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد
به اطلاع می رساند با بررسی جوانب مختلف من جمله تقارن ایام اعتکاف رجبیه و تعطیلات نوروزی- مراسم اعتکاف امسال دانشگاه فردوسی جهت بهره مندی حداکثر دانشجویان عزیز خصوصا دانشجویان سایر شهر ها در ماه مبارک رمضان برگزار خواهد شد.
زمان و نحوه ثبت نام در روزهای آتی به اطلاع علاقه مندان خواهد رسید.
ID @ferdowsium
+ سخن به درازا نکشانم که خود اظهر من الشمس اید:
با سلام.خسته نباشید واقعا!!!!! پشتتان خمیده نبادا :/
ای که همه نگاه من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن، پا نکشم ز کوی تو
گر چه به شعله میکشی، قلب مرا به عشوه ات
بر دو جهان نمی دهم، یک سر تار موی تو
مستی هر نگاه تو، به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود، یک نفس آرزوی تو? ...
+ مولانا
+ لیلة الرغائب_شب آرزوها... هرچه آرزوی خوبه مال تو_ اللهم عجل لولیک الفرج _هوا خواه توام جانا و می دانم که میدانی_بر جوانان که عیب نیست_ بیا تا جوانم بده رخ نشانم_آرزویم این که به هرلحظه تو آرزویم باشی_دغدغه_نیت تو_ کار تو_ نگاه تو_ دعای تو_ آرزو یعنی تو_ همگان همه آرزوهاتان ختم به خیرترین خیران
+ شکر به نعمت دوستان خوب_خوب از نظر تو نه نظر من_خوب از مسیر نظر تو ولی در مسیر نظرگاه من_پیامک ناهید رو اون تیکه هایی ک قرمزیدم دوستیدم:
آرزو...
واژه ی کوچکی ست برای امشب...
آرزو را همیشه می خواهیم اما امشب فقط خواستن نیست... گاه باید نخواست یا... در پی چیزی نبود... یا از چیزهایی گریزان بود و یا رها کرد...
امشب تاملی ست میان داشتن ها و نداشتن ها، میان رفتن ها و نرفتن ها، میان خواستن ها و نخواستن ها، میان ماندن ها و رفتن ها، میان چنگ زدن ها و رها کردن ها...
امشب شکوفه باران الهی ست و آسمان بیش از هر زمان دیگری به زمینیان نزدیک تر و فرصتی ناب برای پر کردن سبدهای وجودمان از نور.
خدایا در این شب وجود دوست صدیقم را غرق نور کن و لباسی مملو از شکوفه های سپید بهشتی بر تنش.
+ نمی دونم متن از خود ناهید بود یا دیگری،به هر حال دمش گرم...دم گوینده و فرستنده...به جا بود و فکریم کرد...آرزو میکنیم برای داشتن ها،آرزو نمی کنیم برای نداشتن ها. .خود من خودم رو که برانداز میکنم ،در وجودم رگه های از اجناس درب و داغون و اسقاطی و به درد نخوری پیدا میکنم که نمی دونم چه جور باید از شرشون خلاص بشم...شب آرزوها فرصت خوبی نیست¿¿¿!!!! کشیدن تک به تک دندونای لقی که عفونت کردند و جیزی نیستند جز "درد"...
منصف ک باشیم و از رجب و شعبان و رمضان و محرم و صفر و از قدر ها و لیلة الرغائب ها و دگر روزهای گشایش درهای مغفرت بی کرانش، که فاکتور بگیریم و خودمان را به کوری بزنیم باز هم با چشم وجدان میبینیم فرصت زیاد داریم...ساده ساده اش را که بخواهید هر روزمان و در هر دل شکسته مان بر سر سجده هامان و التماس قنوت هایمان فرصت هست ولی مگر نفس لاکردار می گذارد!!! با اولین غرولند نچ و نوچ مخالفتش و چپ چپ نگاه کردنش ما هم دیگر نمیخواهیم که انسان شویم...یادمان می رود که کجای حال هستیم و کجای آینده شایسته مان است که باشیم..مسئله این است... به کسی بر نخورد، که به در گفتم دیوار بشنود و در و دیوار خودم هستم
+ گاهی اوقات فکر میکنم که گاهی "بهمان بر خوردن" هم نعمت است...اگر قرار است بهمان بر بخورد و در عوضش سیر افکار و اندیشه و عقایدمان به جهت صحیح اش تکانی بخورد ، کاش پیوسته و مکرر به شخص منِ ریحانه جوان بربخورد...تلنگر...چه اشکال دارد!
+ در این باره خیلی حرف دارم و حیف که خواب دارم...عجب دختر پرحرفی ام من...چه کنم،نگویم حناق می شود،بگویم عاق...
امشب ... باز...هم
بی پروا سخن گفتم
+ اینقدر توضیح دادم که سردرد شدید گرفتم
+ وظیفه انجام شد....خدا ختم بخیر کند انشاءالله
+ به یکباره سفره دل باز ،باز شد در دفاع از باز هم"دیگری"
+ من کجا هستم¿¿¿ مدافع... کاش کسی هم پیدا می شد و مدافع من می شد
گفتگوی دیشب مدیری با مصطفی زمانی را می دوسْتَم
و خب...حتی دلم می خواست طولانی تر باشد
به نظرم خیلی کوتاه تر به نسبت دیگر گفتگوهای دیگر میهمانان بود
نه از باب اینکه بگویید مثلا و لابد و قطع به یقین ایشان از هنرمندان مورد علاقه من هستند و پای هواداری و هواخواهی و طرفداری دو آتشه و مع ذلک در میان است فلذا به این دلیل علاقه نشان دادم به این گفتگو...نع...اتفاقا فیلمهایی که تا به حال از ایشان دیدم ،برخی را به به و برخی را اَه اَه کردم... نوع صحبت ایشان و نوع پاسخ های ایشان به مجری برنامه وآمد و شد سخنان...توجه من را جلب کرد به طوری که حتی تکرار برنامه را دیدم و خواهرم حین بالا پایین کردن شبکه ها وقتی به نسیم و این گفتگو رسید گفت: دیشب (گفتگو)به درد نمی خورد و خواست شبکه را تغییر بدهد و من حرفش را قطع کردم و گفتم اتفاقا خوب بود،دوستش داشتم...تو دیشب سرت در گوشی بود و خوب گوش نکردی...الان ببین و گوش کن...
مطمئن بودم که چرا مورد پسند افسانه نبوده است...چون طنز و شوخی و بالطبع میران تزریق خنده مجری به مخاطبی چون افسان از پل مهمان، نسبت به برخی مهمان های دیگر کم بوده است و دل افسانه را به دست نیاورده است ...
اما من فارغ از کمرنگ یا پررنگ بودن عنصر خنده،عناصر برخی جملات رد و بدل شده در گپ شان را دوست داشتم...دلیلش¿¿¿ هم اینکه بی ربط به شخصیت خودم نبود و بعضی حالات و ایستگاه و ترمز زدن و باز حرکت کردن بر روی حرف و کلمه و جملات اقای زمانی تکرار خودم بودم حتی برخی حالات صورت شان و بازی و بازیهایشان هنگام پاسخ انچه بایستن یا شایستن به سوال مجری و در آخر هم یک جاهایی از کلام گنگیت مشهود بود و در عین حال که راحت حرف می زدند،سخت حرف می زدند و حداقل به نظرم این این تناقض نبود...راحت هستی گاهی و جواب ها راحت ولی ادای جواب ها سخت می شود گاهی...نمیدانم...توضیحش یک طوری است که نمی توانم جامع و مانع بیان کنم...و هم اینکه نوع نگاه یا زاویه دید یا جهان بینی یا اسمش را هرچه که بشود گذاشت و الصاق مکث و سکته ای که بر روی برخی جملات طرفین می توانست توسط شنونده صورت بگیرد و منجر به نتیجه ای بشود که خودش منجر به خودشناسی میشود یا حتی مخاطب را به کنش منتقدانه وامیدارد که نه،این حرفتان همیشه درست نیست و می تواند چنین باشد و از این تیپ همراهی ها... در نظر دیگران شاید گپ،گپ ساده و معمولی بود اما من لذت بردم...
+ نقل به مضمون:
پیرو تست در جلسه یوسف پیامبر شرکت نکردم ،اینکه برای رسیدن به چیزی بخوای فرم خاصی رو بگیری(شما از قلم من بخوانید اظهار ضعف و ضعیف و عاجز نماییِ منّت طلبانه) رو نمی تونم قبول کنم______ و این برش کلام ایشان همان برشی از من است...که حتی اگر دیگران به صلاحیت و رعایت هم از من بخواهند انجام بدهم عصبانی ام می کند که اشکالش چیست و چرا نباید خودم باشم و با همه ی خودم (ظاهرانه و باطنانه)صحبت کنم/نظر بدهم/انتقاد کنم/تمجید کنم/مطالبه کنم/پیشنهاد بدهم.______
+ و الباقی قصه ی رد و تایید منِ بیننده ...عاشق شدن دوره ای از روی ضعف _توضیح خود وانعطاف_ انرژی جوانی و تاریخ انقضا بعضی حرف ها_رشد عقلانیت و پختگی_ تعریف خوشبختی و تلاش بزرگ_امتیاز ارزشمندی کار بر مبنای خود لذتی نه فقط دگر لذتی_رودربایستی و کناره گیری از اصول و الی آخر...
عاغا نمی گم من از هرکی تعریف می کنم تا گندشو دربیاره ول بکن ماجرا نیست که نیست!!!
+ کمپین __گندشو در نیاریم___
+ فک کنم درمورد کسی ناله بیشتر جواب میده و حتی ماله!!!
+ خب با حفظ خونسردی و هضم میزان لازمی از آرامش، اکسیژن رو به خودم هدیه و کربن دی اکسید رو از خودم فطریه می کنم و میگم:
دَررررررررررررررررررک
+ و این چنین به ادامه خوانش "بهارانه" می پردازیم ...
+ در برابر حجم حماقت خودت، خودم را به بی تفاوتی نزنم چه کنم!!!
+ من یک نفرم... باور کن یک نفر... جوش کدامتان را بزنم¿ حرص کدامتان را بخورم¿ آخَر خوش انصاف ها چند نفر به یک نفر!!!!
+ باور کن من اصلا و ابدا انسان با گذشتی نیستم...اما آنقدر بالاختیار حواسم را پرت می کنید و دغدغه تان به دلم و عقلم گره می زنید که بالاجبار تا سر بالا می آورم می بینم از قدیم الایام تا زمان الحال پیوسته و گسسته در حال گذشت هستم...گذشت از خودم...از خنده هایم...از شادی هایم... از انرژی هایم.. از آرامش هایم...از امیدهایم...ازخواسته هایم...از دخترانه هایم و از ریحان هایم... این "گذشتِ" آن به آن "من" را معکوس می کند...
+ به جبر همچنان هستم...اما وقت هایی که به جبر هستم دیگر " ریحان "نیستم...
+ نیست...ریحانه با ریحان یکی نیست... و این کم و کاست لفظ به لفظ مربوط نیست...