بر من سنگینه
نوشتن از سنگینی های جان
سختمه!
سختمه نوشتن و قفل نزاشتن!
سخته از سختی ها نوشتن!
دارم غریبه میشم با سررسید
دارم هنوز می نویسم اما
دارم هنوز سخت می نویسم
می خوام بارمو ببندم و کوچ کنم به نامی که همیشه گوشه ذهن قلم دلم بوده اما...چجوری دل بکنم و دکمه حذف وبلاگ رو فشار بدم که بعدش از سانسور خود سه ساله ام غصه م نگیره؟!!! نمی دونم
+شاید... جایی... دیگر... در...با... نامی...دیگر... در... وقتی... دیگر...خلوت....را....به....من...برگرداند...با...احترام....
ا
یا بن الحسن
کجایی
؟
اینکه گاهی چادر ساده م رو میندازم تو صورتم هیچی
ولی اینکه اولین تصویرسازی که تو ذهنم شکل می گیره از این مدل چادر سر کردن ، تصویر خانم ایمانی یه، اینش قشنگه....
مامانمم همیشه همینطور چادر سر می کنه هاااا، یا مثلا خانم خداوردی و یا خیلیا خب! اما من تا کش چادر رو میندازم توصورتم فقط ایشون یادم میاد و می خند! :)
+ خانم ایمانی-حوزه-واحد کتابخانه- می دوستم شان-سادگی دلنشینی دارند
+ سه شنبه/11 دی/ فرار/آمدی/رفتم/پناهنده گی/حرم/
+ و من،آن تمام ظهر تا عصر سه شنبه، نمی دانم چرا دلم خواست ، سر به سنگ به فرش و خانم ایمانی بمانم...در تمام مسیر...در تمام حرم...در تمام تمامیت روز
دوستان
محیط عمومی، اتاق خواب تون نیست
همه در حال مشاهده شما هستند ، کمی رعایت لطفا!
#حیا
#ناموس
#دختر_چادری
+ یه پنجشنبه، یه دیشب، یه برگه کاغذ،یه گل نرگس ،یه مسیر8،یه دختر،یه پسر ، یه کوتاه،یه ریحان،یه بلند،یه صدیقه، دو دوست،دو تذکر،دو روش، دو وظیفه ، دو حال خوب
و شاید.... انشاءالله تاثیر
+ مرسی دوستم
+ گل نرگس، از هموناییه که با دیدنش به وجد میام حتی در اوج ناراحتی..نمیدونم چرا اما خیلی دوسش دارم
اممممممممم
پیش ترم97 برای ما یک تلخکامی داشت:
ما، نماینده حوزه بودیم!!!!!!
+ وقت مصاحبه ها
+ نماز مغرب و عشا
+جیغ جیغ خانم ها
+ وقتی بصیرت نیست
+ وقتی مدیریت نیست
+ یادم امد از این تشابه،به اختتامیه غرفه مهر ماه...کمبود نیروی آقا...نیت خوب و روش بد...ظهر...دانشکده علوم... من...جمع کردن وسایل...انبردست و باز کردن مفتول های سیاهی محرم غرفه...چادر و خانمی در معرض باد...کرامت و صندلی رفته بر باد...بالا رفتن ....و خدا میداند چندین نگاه نامحرم به بالا رفتن های من...و خدا میداند کدامین پایین افتادن من در زندگی نتیجه آن روزِ بالارفتن صندلی بود.... و خدا می داند که ما مومنان، ،پخته، نیستیم در محبت ش! عبودیت ش! در اطاعت ش!
و خدا می داند در آن خیری که در ذهن من بود، چه مقدار خیر بود؟!
و خدا می داند که من جاهلانه دو اشتباه مرتکب شدم
فردی
و
اجتماعی
وقتی من ، نماینده،من ها بودم
پس شماتت به من نیست، به من هاست