سررسید (من نوشت های من)

بهار خزان زده آمد... بهار فاطمه نیامد...

کلنا عباسک یا مهدی

مسخره ترین کلیشه سوال وار این روزای دانشجویان از هم:

بچه ها شما این هفته رو میاین؟؟؟

.

.

.

.

.

.

.

و درنهایت پس از کلی بحث و جحنجال و یزن بزن و بکش بکش و تبانی و ترتیب اثر دادن برای پیچاندن کلاس های متعالی؛همه دوستان در نهایت خوشرویی و وفاداری کامل تحت عنوان اموال دانشگاه خود را محسوب نموده و ترجیح می دهندنه تنها تا اخرین روز تشریف اورده بلکه حتی نیززززززز سال تحویل را در چمن و سمن و دمن های حلوی دانشکده گل بگویدند و گل تر بشنوند

دیروز اصن یه گرمایی نوش جون کردم که عمرا در اوج تابستون عمرا

یادش بخیر یه زمانی زمستون داشتیماااااااااااااااااااااااا

تو خودت از همه بدتری

.

.

.

.

.

.

تلنگر این روزهایم به فکرهایم درمورد همنوع هایم

:)

سلام حضرت مادر

.

.

.

.

.

مادرمان رسید

بابایمان نرسید

می بینم غربت فاطمیه را...