فلش بک ................> اعتکاف 94...................> من و فاطمه و تسنیم..............>فاطمه جلو نشسته؛ من و تسنیم کنار هم..................> روز آخر:
پرچم امام حسین رو آوردن؛ رو سرامون چرخوندن
حواسم به فاطمه نبود اما
من و تسنیم به هم چسبیدیم و رو پرچم عشق کربلا ؛ جون دادیم
فلش بک..............>اعتکاف95..................>من و تسنیم و وحیده و ملیحه و فاطمه و زینب ................> روز دوم :
حال امام حسین رو تو دلامون چرخوندن
حواسم به بقیه نبود و نمی دونم کجا و مشغول چه کاری اما
من و وحیده به هم چسبیدیم و به عشق کربلا رو دستامون؛ جون دادیم
و حال:
فاطمه رفت
من موندم
تسنیم رفت
من موندم
وحیده رفت
من موندم
وقتی همه رفتن و من موندم؛ دلم از دست؛؛؛؛؛؛؛؛؛رفت
رفت...
(یا حسین)
وقتی جز دعا کاری در توان خود نمی بینم،وقتی در قنوت هایم نگاهم می کنی،وقتی از درد بی امان این روزهای تو دردم میگیرد و بی امان تمام مسیر خسته ی دانشگاه تا خانه را با همه ی وجودیم،"امن یجیب "می خوانم و چشمان خیره ب خیابانم احساس می کنند ک هر از گاهی خیابان از پشت شیشه اتوبوس تار می شود ، این یعنی:
به وضوح دوست دارم
از صهبای اینجا، تا صحرای کربلا.....ارادتمند آقا
کس ندانست که در این بحر عمیق
سنگ ریزه قرب دارد یا عقیق
دارم روال طبیعی زندگی رو طی میکنم،کتاب استاد پناهیان روب روم،ی دستمم قلم و دست دیگم زیر چونم ، حتی حال بالا اوردن سرم واسه نگاه کردن ب رضا و تایید نمکای بی نمکی ک میریزه ندارم،سکوت میکنم و هی خط می کشم و شماره می زنم و ب اصطلاح خودم تو فکر هر چی زودتر خلاصه کردن کتاب تحقیقی حوزه اما وقتی مسیر خطوط قلمم می رسه به عبارت:
"اشتیاق ، ثمره ی محبت است" انتظار دارین کسی غیر شما یادم بیاد آقا¿¿¿
انتظار دارین بازم روال طبیعی زندگی رو مث چند دقیقه قبل،طی کنم وقتی غیر طبیعی پا میزارین به دلانه ی من¿¿¿¿