سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو اتوبوس

سرم پایین بود

داشتم کتاب ارمیا می خوندم

یه اقایی سن و سال دار اومد بالا و شروع کرد به زدن ساز و خوندن در مدح پیامبر،امام حسین،امام رضا

حس خوبی میداد خوندنش

یه چیزی بگم؟

هی تو خوندش می گفت: محمد

و

نمی دونم چرا دل من از جا کنده می شد

 

من حتی نمیدونم اسم اون سازی که گنده بود و شبیه گیتار بود و صداش شبیه ساز دهنی ، اسم ش چی بود ک دستش بود

تازه اون اقایم درست ساز نمیزد...پارازیت داشت نواخت ش.‌.ولی حس خوبی بهم داد...دلم می خواست تا ته مسیر بخونه...

 






تاریخ : سه شنبه 97/8/8 | 3:41 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.