سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این همه ننوشتن  ار آستانه صبر من

بعید بود...

 

حرفی یرای گفتن نداشته باشی، خب، نداری دیگه...چنذ روزی این جا خاک کی خوره  اما  وقتی تا خرخره پر از حرف باشی و سکوت کنی...سخته

هر چند به عمد نبود این وقفه چند روزه...

چند روز پیش گوشیم  سوخت وکار کردن با  نت این فسقل گوشی دیگه  و لود صفحات  صبر ایوب و  عمر نوح میخواد...

اما خب...چاره ای نیست وقتی معتاد به نوشتن باشی میسازی با همین حلزون

شکر که می نویسم...  سوگند به آرامش قلم... ن و القلم و ما یسطرون..

.

 

 

+قبلنا بچه خوب تری بودم، معطل طلب یودم، سریع  نزدیکترین کاغذ و قلم دور  و ورم  رو تو دستم می دیدم و بسم الله... اما تازگیا عادت کردم به شروعی از اینجا

+ نوشتن،،،  عمرا طلاقش نمیدم...نمی تونم از خودم جداش کنم

+ این گوشیم رو خیلی می دوستم هر چند بقیه هی به جونش نق میزدن و گاهی خودم نیز به اسپیکر اعلی درجه ش اما  انصافا مرد لحظه های سخت بود...حیف شد :(






تاریخ : دوشنبه 97/3/7 | 4:56 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.