سفارش تبلیغ
صبا ویژن

+ احوال دل گداخته_گزیده مکتوبات مولانا

+ وقتی قلم مولانا به موقع به کمک می آید برای حرفی حالی که به هر صورت دیگری به قلم جاری می شد نه من قادر به بیان شفافش بودم و نه فاطمه قادر به فهمش:

 

 

حوزه مشهد:

سلام فاطمه جان

دیروز (جمعه)زنگ زدی بهم

جانم¿¿¿

سرما خوردم گلوم باد کرده نمی تونم صحبت کنم.اینم سوغات اخر سال ب ما 

جانم¿¿¿¿¿

 

فاطمه 1:

سلام عزیز

 

هیچی فقط میخواستم بات بحرفم

 

کار خاصی نداشتم

 

هر وخ صدات در اومد بگو بزنگم کمی احوالاتتو بپرسم

 

حوزه مشهد:

فاطمه جان عزیزم سال نو مبارک

نه امسال که هرسال انشاءالله پر از آرامش و آرامش و آرامش برکت و معنویت و اتفاقای خیر برات باشه

 

فاطمه 1:

سلام عزیزم

 

عید شمام مبارک باشه

 

ممنون بابت این دعاهای خوبت

 

انشاءالله تو هم همیشه سلامت و مترقی باشی و روز به روز به "شیعه امامت بودن" نزدیکتر شی

 

راستی این گلوی تو خوب نشد ک بزنگم بات بحرفم??!!!!

 

عزیز امشب هم خیلی دعام کن

 

خوب نشد این گلو درد شما??

 

حوزه مشهد:

چرا

روزی ک زنگیدی،یکی دو روز بعدش خوبِ خوب شد

 

فاطمه 1:

خب مگ اینو ندیدی بت گفدم

 

خب ممنون ک خبر دادی :(

 

حوزه مشهد:

رو به راه نبودم 

بی حوصله بودم

اعصاب هم تعطیل!

 

زینبم سر همین گم و گورشدنام ازم شکاره تازه و چند تا از دوستای نزدیکم هم نیز.تویم الان هرچقدم میخوای فوشم بده...اشکال نداره...

 

هر چند، من گُنا دارم

 

فاطمه 1:

دیگ اگ نتونستیم تا چن همو ببینیم تصقیر خودته..

 

حوزه مشهد:

همین الانشم همچین همونمیبینیم

پا میشی میای دانشگاه تسنیم رو می بینی به خبر به ما نمیدی! والا!

بعدشم زنگ زدن و حرفیدنمون چه ارتباطی داشت ب دیدن  عایا¿¿¿

 

فاطمه 1:

میخواستم بحرفم قرار بذارم همو ببینیم

 

دارم میرم زابل

 

حوزه مشهد:

به سلامتی...خیره انشاءالله...

پس کلا بی خیالِ دیدن

ببینمت ،تو که ککت نمی گزه اما من اذیت میشم!!!

همون بی سر و صدا بری می دونم از یه زاویه ش بدتره ولی از یه زاویه دیگه ش ترجیحا واس من بهتره!

 

فاطمه 1:

هرجور دوس داری

 

حوزه مشهد:

دوس ندارم

صلاح دارم

 

بعد می زنگم بحرفیم...مخت سوت بکشه دیگه نگی چرا نزنگیدی!در کل پشیمون شی

:)

 

فاطمه 1:

اصن این وضعیت عقب نشینیتو دوس ندارم

 

هرجور دوس داری یا ب قول خودت صلاح میدونی رفتار کن

 

حوزه مشهد:

آرزومندی و اشتیاقی ست به دیدار همایونش و منظر محبوبش که دیباچه ی بشارت عنایت آسمانی است و داعیِ مشتاق را صعب می آید فراق صورت آن عزیز لکن چه گزیر و گریزی باشد دل را...که اشتیاق داعیِ مخلص به لقای آن بزرگ صد چندان است و اما مهماتی به دل روی نماید که ترسم اگر رعایت نشود فوت شود و این ترس است که پَر عزم را بریده می دارد... ای دریغا که صورت این واقعه در قلم آمدی یا در کاغذ بگنجیدی تا حقیقت و ماهیت دل را بنوشتمی و به خدمت فرستادمی اما اقلام آن را زهره نیست که در کشف و بیان احوالات پس از دیدار جنبش کند و اوراق را طاقت آن نیست که با تَفِ این آتش،جِرم خود نگاه دارد.

 

سعادت و اقبال دو جهانی نثار روزگار آن "بانوی"عصر دائما باد.

اگرچه یقین دانم که هر کجا آن عزیز مقیم باشد ، عنصر پاک جوهر املاک در نهاد اوست و لابد او را قرین خیرات و حسنات دارد و طالب درجات و ابتغای مرْضات رب السموات باشد...

 

و این سطورِ مفصل فی الواقع همان:(قوری ز قلم،قلم ز قوری

تو عشق منی گوگوری مگوری)ِ خودمان باشد.بفهم!   :)

 

داعی،هر جا که هست،به دعای دوست میان بسته است و وامدار دعای خیر آن عزیز است و شاکر احسان او...وامدار هرجا که رود و باشد ، وامدار باشد و قضای آن حقوق به دعا بر او واجب باشد.تنِ بی ادب دارم، از جناب عالی زحمتش دور می دارم الا ضمیر و دل چالاک به خدمتش می فرستم...

 

تا ظن نبری که من کمت میبینم

بی زحمتِ دیده هر دمت میبینم

 

فاطمه 1:

فهمیدمت شاید..

 

حوزه مشهد:

عمرا

 

فاطمه 1:

فقط بیزحمت وامدار بمان

 

حوزه مشهد:

انشاءالله :)

حق و حقوقی ست از رفقایی چون شما بر گردن ما...باشد که به جانِ دلْ به جای آوریم ب حکم جبران و لطف توفیقْ اندک اش

 

فاطمه 1:

فقط دلمم تنگ شده بود

 

حوزه مشهد:

این نیز بگذرد

 

فاطمه 1:

اومدمو دیدمش چون کتاب میخواستم..

تو رو هم اومدم دیدم

چن بار دیگ ک اومدم یونی بت گفدم نیومدی.. گفدم شاید دوس نداری بیای..

الان میخواستم حرم قرار بذارم

 

اینو گفدم ک ناراحت نشی ازمو و بفهمی ک قصد و غرضی ندارم..

 

حوزه مشهد:

خوب کاری کردی اومدی دیدیش...غرض تسنیم عزیز دلمان نبود،غرض گله و شکایت از پروگیِ بعضیا و بهانه ها و ادعاهای تو خالی شان بود از رهگذر تسنیم.. جهت یاداوری نمونکی از انبوه نمونه های همیشگی تان...حیف که حوصله اش نیست ...حوصله بحث نیست

 

 

+ همیشه همینطور بودیم و همچنان مصرانه دوست نه،رفیق بودیم... همیشه بحث و بحث و بحث و دعوا و دعوا و دعوا و باز هم ، بودیم و جواب همیشه من به همه کسانی که : شما که اینقدر باهم بحث میکنید چرا اصرار دارین همیشه با هم باشین:" فاطمه دوست خیلی خوبیه" ،"میشه باهاش تو معنویت اوج گرفت" ،"من خیلی چیزا ازش یاد گرفتم" " نماز من با فاطمه اول وقت شد"، " حال من با حالش خوبه " ، " خاطرات لعنتی دوست داشتنی روزهای خوب" ، "هرچند لج درآره ولی من دوسش دارم"و...

+ هنوز هم هستی همان فاطمه¿  میدونم و میدونی که کمرنگ شدی و کمرنگ شدم

+ خب رفتی...رفتی دیگر...رفتی و من،اذیت نشدم

+ دلتنگت نیستم و حتی کی شود که دلتنگت شوم ، نمی دانم

+ رفیق 4 ساله، هر چه بودیم و هستیم بماند...

+ اعتکاف...فکر کن بروم و بی یاد تو بیایم...

+ سفر بخیر

 

 

 






تاریخ : سه شنبه 97/1/21 | 4:6 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.