باران که شدى مپرس ، این خانهی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدى، پیالهها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا مىآیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعرهى مستانه یکیست
این بىخردان، خویش، خدا مىدانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنى , کعبه و بتخانه یکیست
+مهدی مختارزاده_ در سرایش از شعر مولانا الهام گرفته
+ یه جاهایی از شعر،جهان بینی ش منو یاد جهان بینی سهراب سپهری در اشعارش به تکرار اومده،انداخت : مشتی از خروار:
*و نخواهیم که مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
*چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
*گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
*نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد
و....
+ بر سردر سرای ابوالحسن خرقانی چنین نوشته اند:
«هرکه در این سرای درآمد نانش دهید و از ایمانش نپرسید, چرا که آنکه به درگاه ایزد باری تعالی به جان ارزد, البته بر خوان بوالحسن به نانی بیرزد »
+ خداوندا بنده ی تو را امتحان می کنند که می گفته ام خاص برای او میدهم___گزیده مکتوبات مولانا___