سفارش تبلیغ
صبا ویژن

واس کاری ک واس کمکی درسی که تو پروژه خاوران نامه ش  وسط مشغله های زندگیش و امتحاناش به مهسا کردم بدون چشمداشت و اصرار رو اصرار مهسا که ریحان شماره کارت بده حق زحمت و وقتی که گذاشتی رو بریزم واست و انکار رو انکار من نیاز و لازم نیست و گیر رو گیر و سماجت رو سماجت مهسا، امشب یه آن به ذهنم رسید:

زمانه ای رو ساختیم که اینقدر واحد سنجش همه چی پولکی شده که دیگه مخیله ها نمی تونند قبول کنند که:

باباجان !!! پول نمی خوام...به خاطر وظیفه بندگی بود

بابا جان!!! پول نمی خوام...به خاطر وظیفه دوستی بود

بابا جان!!!! پول نمی خوام...به خاطر وظیفه انسانی بود

 

 

دست اخر تا رک و پوست کنده پیام نزاشتم راضی نشد:

 

(از این همه اصرار واقعا دارم ناراحت میشم مهسا...نیگا کن اگ ریحان و راضیه و بقیه بچه ها هم ازم کمک می خواستند من اینکارو می کردم و فرقی نداشت بین شماها واسم چون یه کاری واقعا کوچیک (حالا درنظر تو بزرگه والا واس من کوچیکه)بر حسب وظیفه واس دوستم کردم. مزدشم از خود خدا میگیرم.مزد تو کجا و مزد خدا کجا. پس خواهشا بیخیال دیگه

من و خدا ازین حساب کتابا زیاد با هم داریم.نگران نباش سرم کلاه نمیره.تازه سودم میکنم.حتما باید ریا می کردم¿!!!!!)

 

 

 

+ و اما مهسا...رِفیق ادبیاتی...حتم دارم دلیل این همه اصرارش جبران زحمت من بود و احقاق حقم ...

+ و اما من ...کار عظیمی نبود برام...وقتگیر بود و مقابله نسخه ها دقت می خواست اما به اون عظمتی که تو ذهن مهساست به اون عظمت نبود

+ و اما مهسا...تهشم قانع قانع نشد و گفت: پس من جور دیکه ای جبران می کنم

+ و اما من... مهسا نمیدونه که با دعایی که در حقم کرد،جبران کرد:

(( انشاالله هرجا یه وقت مثل من گیر کردی یه نفر مثل خودت به دادت برسه))

 

 

____________خدایی دعاش خیلی چسبید _____________






تاریخ : پنج شنبه 96/10/28 | 1:35 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.