خرچنگ های مردابی- حبیب

 

در این زمانه بی هیاهوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرز علف های باغ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار را برای من کمال پرست
هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست

 

+ به پای هرز علف های باغ کال پرست

+ دوست دارم این شعر حبیب رو... یکهو هوس کردم بشنومش

+ حق میخونه

و لازم نیست بگم تو زمونه ما در مورد کی و کیا... تشت رسوایی  چیست¿¿¿از آنِ کیست¿¿¿ نه نه، برخی دولتیونِ تو ذهنتون ابدا نیستند...اونا که حامل وحی الهی اند

+ از گنده گنده ها که بیاییم پایین به این ریزه میزه ها و تو زندگی های خودمون از نمای نزدیک،کلا لال که باشی،عزیز میشوی... هرچه لال تر سوگولی تر...

موسسه...مدرسه...دانشگاه...پادگان...جامعه ....الی آخر

+ جیگر داری به طومار جیب و اعتبارشون خط بنداز،پاکت نکنن خط خطیت قطعا میکنن

+مردم خیال پرست... بزارین نگم نسبت به چی و کی...جهل...رای... وعده...پیمان نامه...برجام...آزادی...قر و فر

+ سیاست کثافت یا کثافت سیاست!!!!

+ زبان سرخ دهد سر سبز را بر باد

+ حدود یک ماه پیش بود که گفتم چرا فلان پستتو حذف کردی وقتی که تمام حجت قلم زنیش حق بود و از بین تمام پستات تنها پستی بود حرفی برای گفتن داشت¿¿¿

گفت: شاید برآمده از توهم ترسی باشد که آدم حین خدمت دارد...حرف حق زدن تلخی هایی دارد و تبعاتی

+سرباز است ،سربازی باسلاح بی سلاح

+ لاجرم باید خفه شود  که صدور کارت خدمتش لایک شود

+خودسانسوری،قتل نفس است

+ تا تو بخوای دست ببری به ضامنک افشای  نارنجک،

   با اشاره به خمپاره، پاره پاره... والسلام

+ دنیای بی صاحب همین است... جولانگاه لاشخوران

+ این بقیة الله¿¿¿

+چگونه رقص کند ماهی زلال پرست¿¿¿!!!

+ رسول خدا(ص) فرمودند: «… در آن وقت قلب مومن درونش آب می شود، مثل آب شدن نمک در آب. زیرا منکرات را می بیند و قدرت جلوگیری و تغییر آن را ندارد. مومن در میان آنها با ترس و لرز راه می رود، که اگر حرف بزند، او را می خورند و اگر ساکت شود، دق مرگ می شود.

+ دق مرگ 

+ گفت: باشه من خودم با آقای رضایی حرف می زنم

گفتم: نع.اجازه بدین خودم برم حرف دلم رو بزنم

+ اگر نمی گفتم شاید در درون غزل دق مرگ را می گفتم

+ خفه خون گرفتن دوستای ادبیاتیم (به جز 3_4 نفر) رو درمورد له کردن حقم توسط استادی موجودنما به نام قبول، هیچ وقت از یادم نمیره....شنیدین لعنتیا¿¿¿ با همه تونم

+ امیدوارم سر تک تکتون بیاد که بفهمین حق مومن رو پایمال کردن و دیدن و شنیدن و سکوت کردن و لال شدنتون یعنی چی!!!

+ رو تن اتوبوس خوندم: مضمون:اونایی که میبینند یا می شنوند  کاری و راضین با اونی که اون کار رو انجام داده فرقی ندارن(امام حسین ع)

تازه شدن داغ دل پس از دوسال

+ ومن چقدر نمیدونم بگم "چی" بودم که آن رفتار شما رو دیدم و باز  شما گفتم و خندیدم وانگار نه انگار

+احمق¿

+باگذشت¿

+فراموشکار¿

+ مهربان¿

+ دیوانه¿

+بی غیرت¿

+ یا.....¿

+ بچه بودم همش مامان میگفت و هنوز گاااااهی میگه: زبونتو جمع کن دختر...کار دستت میده آخر

+ اگه قراره زدن حرف حق کار دست ما بده، به اسفل السافلین  به درک مامان جان ، بزار بده... نگم میترکم...اون وقت این ترکیدن کار دست دنیای شما و عُقبای من میده

+ هرچند که در این حال معلوم الحالیم بر آن حال...الامان

 






تاریخ : شنبه 96/9/11 | 12:52 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.