می شه ادعا کرد ، تصمیم گرفت به انجامش،حتی اگه هیچ وقت نشه کامل محقق کنیش،به هر دلیلی،قصور تو ،یا قصور دیگر و دیگران و شرایط، چه فرقی می کنه¿¿¿تفاوت در تو یا تفاوت در دیگر و دیگران و شرایط،چه فرقی می کنه¿ خواست تو یا خواست دیگر و دیگران و شرایط،چه فرقی می کنه¿ تغییر تو یا تغییر دیگر و دیگران و شرایط،چه فرقی می کنه¿ سنگ اندازی جاهلانه تو یا سنگ اندازی جاهلانه دیگر و دیگران و شرایط،چه فرقی می کنه¿ کم صبری و بی توکلی تو یا کم صبری و بی توکلی دیگر و دیگران و شرایط،چه فرقی می کنه¿ جو گیری و خودسرانگی تو یا جوگیری و خودسرانگی دیگر و دیگران و شرایط،چه فرقی می کنه¿
چیزی که واست و واسش فرق می کنه، چیزی که واس وجدان خودت و حجت خدات و خود خدات فرق می کنه،همه تلاشته از راهش... که بیشتر از اینم ازت انتظار نداره که:لایکلف الله نفسا الا وسعها...که لیس للانسان الا ما سعی...
حتی اگه "همه" ای که به پاش هزار جور رنگ و لعاب تلاشتو،عرق ریختنو،ترسیدن و لرزیدنتو،دلشوره و دل نگرونیتو،حرص و اعصاب خوردکنیتو،مهربونی و سازش کاریتو ریخته باشی و در نهایت زمین تا آسمون متفاوت باشه با اون "همه" ای که در اول استارت کار ، در اولین قدمات، در اولین ذوق و شوقات،در اولین آرمان پروریات،در اولین قربون صدقه هات،در اولین زیر و رو شدنات،در اولین آمال و آرزوهات ...
حتی اگه اون "همه " ای که هر روز و هر دقیقه و ثانیه با فکر به ثمر رسیدنش ،هزینه و ثمره ش خمیدگی و چروکیدگی و پیرگی وجود بشاش و تر و تازه ت باشه، بازهم در نهایت برسی به این مشابه این جمله ها که: نشد که¿ اونی که، اونجوری که دلم می خواس خدا،دلت می خواس خدا،نشد که¿ من اذیت شدم ،له شدم که بشه و نشد که¿ من خواستم کامل محقق بشه و نشد که¿ مسلما تو محمد مصطفی ص نیستی، مسلما تو علی مرتضی ع نیستی، مسلما تو نوح انبیا نیستی...مسلما تو اصلا قابل قیاس با این عزیزای دل هم نیستی،مگه نمی خواستنذ و نشد¿¿¿ گذاشتند که بشه¿¿¿ نع.گذاشتند که "کامل" بشه¿¿¿ نع.
مسلما اینی که هستی ،تو هستی و نیت و همه تلاشت... به انضمام ساری و جاری بودن نگاه و لطف و یاری خدای همه برای همه ی تلاش همه
تو "همه " ات رو انجام بده، حتی اگه تهش در نظر تو "همه" نباشه ، در نظر صاحب کرامت،خداوند کریم،"همه"ست که می بیند و می داند که تو از "همه" ات خالصانه مایه گذاشتی ،،،واقعا که کیل خدا با کیل ما متفاوته
+از اخرین حرمم تو رمضون با فاطمه ، مدام و به هر بهانه ای تو سرم می چرخه این جمله ش: حساب کتاب خدا خیلی با حساب متاب ما فرق داره ریحان... اما هی که به ذهنم میاد هی دوسش دارم
+ به بقیه کار ندارم اما همین خود من،که زیاد پیش می یاد از خودم لجم بگیره،همین خود پرمدعای تهی وار من، که مدام می نویسم درمورد خیلی چیزا و بهش معتقدم ،واس صحت و حقیقتش با دیگری بحث می کنم،داد می زنم،تو دهن رابطه ها می زنم اما عمل نمی کنم،واین جور وقتا نمیدونم به این همه دفاعیه و بیانیه صادر کردن و زمین و اسمون رو دوختن واس اثبات چیزی که حقه،چیزی که حقیقته،چیزی که نفسه،و در عین حال عمل بهش نکردنم،بخندم یا به ساختار متناقض نمای اینطور بودن(علم به صحت چیزی و بی عملی) بر خودم بگریم¿ یا عمل نمی کنم یا کمتر عمل میکنم،دوس دارم عمل کنم و نمی کنم،گاهی جونمه که عمل کنم و نمی کنم و بیدی هستم که با کمترین بادی میلرزم،اینه که درد داره،اینه که زوره...قصد نداشتم اینقد طولانی شه اما شد...این پست رو ، پست امشب رو در پیرو پست قبلیم گذاشتم و مابقی سیر زندگی...زندگی من ها و ما ها انسان ها
+ شیعه رسمی تمام تلاشش را می کند که تلاش مند و شیعه اسمی تمام تلاشش را می کند که توجیه کند تمام تلاشش را کرده است...
+ چه اشکالی دارد که تو دانشگاه من شانه م به شانه دختری بخوره که عجله داره و می خواد ازم رد رد بشه و حس کنم دردش گرفته و بگم: ببخشید، و اون هنزفری تو گوشش باشه و نفهمه، و همکلاسیمم با خنده بگه : چقدم بهت توجه کرد!!! چه اشکالی داره من در جواب دوستیم،دوستی ک دوسش دارم آروم و مودبانه بگم: ما مامور به انجام وظیفه ایم نه نتیجه.
کاش باز هم ریحان باشم،کاش باز هم انسان باشم