من سرم در امید بود
من سرم در برانداز کردن قد و قواره ی واژگان اطراف امید بود
من سرم سر به زیر و امیدوار به امید بود
اصلا لحظه های زیادی بود که من سرم در کتابی به نام"امید" بود
نزدیک شدی
سرم را در آغوش گرفتی
تولدم را تبریک گفتی
و از نگاه بیچاره رنگ پریده ام،عذر خواهی کردی
بین دستان تو و شنیدن "ببخشید" من فقط توانستم بگویم چرا¿¿¿
اشک هایم که رو شد،تو و کادوهای رنگینت ،باهم،روبه روی چشمانم بودید
تمام کادوهایت،صورتی بود
رنگ حال من،صورتی که شد
با لب خندان و چشم گریان تو را بخشیدم
دیگر از گذشته هیچ نگفتم
من خواستم?؛? خواستم بگویم و نگفتم
میدانی¿¿¿ من خواستم،باز هم برایت باشم
باز هم
برایت
مادر
باشم
(نمی نویسم همه،اما خیلی،خیلی از دخترانه ها، مادرند)
تاریخ : یکشنبه 95/11/24 | 4:29 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()