وقتی میای، ناراحتی،عوض چلچلی و طنازیای دم به دقیقت،سکوت میکنی،،،،،،حتی در برابر من
وقتی بعد یه روز پر استرس مزخرف،آش و لاش،پریشونِ گذشته?؛?حیرونِ حال?؛?نگرونِ آینده،میام خونه،اما بالا پایین می پرم خل خل بازی درنیارم،فرم سربازیتو می پوشم،عکس می گیرم و همراه نمیشی،،،،،،حتی با من
وقتی اینجایی، خونه ای، اما اینقدر نیستی و تو ی عالم دیگه ای که شدیدا حس می کنم دلم واست تنگه، ولی سراغی از هیچی نمی گیری،،،،،، حتی دل من
وقتی از این همه ابهام دیوونه می شم و عاقلانه ترین عاقلی،،،،،،حتی به نگاه من
.
.
.
.
نمی گی من،درست ساعت دو و شش دقیقه بامداد،روی برگه های نیمه خونده جریان گریه م می گیره¿¿¿
چته داداشی¿¿¿
:"(
تاریخ : چهارشنبه 95/10/22 | 2:10 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات (بدون)