با فریاد ناله وارِ
"یاحسسسسسسسسسین"
از خواب پریدم
افسان ترسید و با چشمان گرد فقط نیگام کرد و هیچی نگفت و من باز خوابیدم!
صبحش پرسید دیشب چِت بود¿¿¿
هیچی! دیشب تو خواب یه آن هر کار کردم نفسم بالا نیومد که نیومد
تو اون لحظه تنها چیزی که به قلبم رسید همین بود:
یا حسین
راه نفسم باز شد!!!
افسان مات شد!!!
چشام خیس شد!!!
به همین راحتی , یه شبی, تو یه خوابی, میشه دیگه بیدار نشد...
میشه مرد... همینقدر خونوک...
+ تو اکسیژن منی یا حسین
تاریخ : سه شنبه 98/3/21 | 4:40 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()