سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در زیر آفتاب,در محضر حضرت آفتاب برای برکت آفتاب اخلاق ات دعا کردم...

 

#صدیقه

#غبطه






تاریخ : سه شنبه 98/5/8 | 4:52 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

+اگه بخوای میتونی بخونی

_واقعنی¿

+نیگاش کن چی خوشحال شد! اره

_نه خب, گفتم شاید من اجازه نداشته باشم بخونم

+نه بخون! چون دارم باهات کار میکنم ازت کمک فکری ممکنه بخوام

_آخ جون

+حین مطالعه برگه های نظرسنجی کلاس خودسازی استاد بنفشه:

میاد میزنه تو گوشم میگه الان این لبخند واس چیه¿

_هیچی! دوست دارم منطق استاد رو!کیف داره خوندن رضایت و پذیرش بچه ها از مدل متفاوت تفکر و منطق استاد :)

_یکی از بچه ها می دونی چی گفته بود تو نظرسنجیا¿

+چی¿

_حرف دل منو زده بود

+چی¿

_گفته بود که دروس دوره 2/5 ساله حوزه ارضاءش نکرده بوده و جای امثال کلاسِ استاد تو اون دروس خالیه ...انگار گم شدنی هاش رو نه تو اون دروس که تو این کلاس استاد بنفشه پیدا کرده...مثه من

+کاش حوزه بفهمه

_یه جایی دارم مینویسم این روزای تربیت مربی رو ...پایان دوره نوشته های مربوط ب خودت رو میدم بخونی

+چقد خوبه که می نویسی

_ امممم...تو که نفهمیدی کدوم برگه نظرسنجی مال من بود¿

+ چرا :)

همونکه با خودکار مشکی نوشته بودی و...

_ عه! از کجا فهمیدیییییییی¿¿¿

+از روی نوشتت

_تو مگه خط منو میشناسی

+از روی خطت نفهمیدما

_ از روی چی پس¿ لحن ام¿ شناختت ازم

+اره

_نه دیگه! تو خیلی به من نزدیک شدی! وقتشه نفاق پیشه کنم :)

 

ببخشید فائزه جان(فرهادی) وسط کلامتون اومدم  و شما پاشدی رفت ی!ما داشتیم فقط یه خداحافظی نیم ساعتی میکردیم شد یک ساعت...

 

*** رفتم خداحافظی کتم ک بیام خونه استراحت کنم و متن م رو واس اجرای فردای مسجد تنظیم کنم! ماحصل یه خداحافظی یک دقیقه ای شد نشستن و حداقل یک ساعت حرف زدن... دل زدن... 

و من عمیقا دوست دارم این حرف ها را...

 

*** باید خسته بشی ...تا نشی, نمی کَنی ! خسته شو از رخوت فرشته... من خسته شدم پس کندم اگ نمی تونی بکنی پس یعنی هنوز خسته نشدی!!!!!

*** ماجرای سوسیس و نوشابه زرد و چشای گرد همراه با لبخند فرشته

*** وقتی به این رخوتی که میگی میرسم,میفهمم و نمی تونم, من از کوچیکا شروع میکنم... از کارای کوچیک میسازم و از کارای کوچیک خراب می کنم...به قول استاد بنفشه:

تو وقتی سازه ت رو نشون خدا بدی ساختار رو نشونت میده!

***تو واس انجام دادن یا ندادن فقط بنا داشته باش...بنا تصمیم نیست...بنا همون یک "آه"دلته که با سرعت نور در یک تیرس از دلت رد میشه...همون آهِ پس از خسته شدن...

*** می خواستم بزنمت ریحان¿ چرا تو اجرات جلوی استاد داوودی نژاد و  اقای صفایی خطاب به نوجوونات گفتی دختر یعنی دلبر¿

_خب دلبره دیگه! مگه نیست¿¿¿  :)

*** برای دلت از دلم دعا کردم

تو بگو کجا¿ 

در صحن و سرای آقام امام رضا

*** دحوالارض_روزه_حرم_امین الله من و انیسه






تاریخ : سه شنبه 98/5/8 | 4:24 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

+افسان اون آهنگ حامد رو بزار

_کدوم¿

+این روزها

 

 

*رندان تشنه لب را,آبی نمی دهد کس

*حامدزمانی_این روزها

* (اعتقادات) جمع (عقیده) است و عقیده از (عقده) می آید که یعنی  "گره" ... گرهی که پای دل انسان بِدان بند می شود!






تاریخ : سه شنبه 98/5/8 | 3:50 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

خب

احسنت به تدابیر دولت تدبیر و امید

امید است با تدبیر و امید , قیمت چادر به حدی از اعلی علیین برسد که در مسابقات زین پس به جای اعطای "کمک هزینه کربلای معلی" قید شود:

کمک هزینه خرید یک قواره چادر!

 

+علی برکت الله_نوزاد مذاکراتتون نم که هیچ , رید!

+پناه بر خدا از بستن دهان منتقدان

+اوووون چنان رونق اقتصادی ایجاد کنیم

+ دشمن خارج ازدشمن داخل کد می گیرد

+من سرهنگ نیستم , حقوقدانم..... جا داره بگیم با این وضعیت شما چغندر سر جالیز اغشته به پِهِن هم نیستید!

+حجاب_مادر_حیا_ایستاده ایم






تاریخ : جمعه 98/5/4 | 3:27 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

پیام رسان سروش:

+فرشته جان

کاش زیر انداز رو از خود حوزه بگیریم

بچه ها واقعا سختشونه بخوان یه چیزی گنده و دستشون بگیرن بیارن تا محل قرار

همشون ک ماشین ندارن

با اتوبوس میان

نهایتا بتونه یه پتو مسافرتی بیارن ک سبک باشه...اونم ک کوچیکه و نازک هیشکی روش جا نمیشه

دیگه چهارتا حصیر که حوزه میده .نمیده¿¿¿¿

این همه حصیره تو حوزه...واس کارشخصی ک نمیخوایم

 

-نه عزیزم اموال حوزه اجازه خروج نداره

و هیچ کار سختی هم نیست مگه میخوان چیکار کنن ما این همه اردو رفتیم همش زیرانداز خودمون بردیم

 

+همونطوز که خانم صائمی دیروز گفتند امین داری اموال ب نام ا.صفایی خورده

پس ایشون مشکل نداشته باشن و کارم شخصی نباشه مشکل دار نیست

و اینکه اموال حوزه واس "کارشخصی "اجازه خروج نداره

نه کار حوزه

از طرفی,چجور واس اردوی کادر پارک خورشید ک کار شخصی هم بود اموال از جمله حصیر اجازه خروج داشت

بعد واس فارغ التحصیلان ک به هرحال زیرمجموعه حوزه حساب میشه اجازه نیست¿¿¿!!

ببخشید غرغر نبودهااا

فقط نظر و پیشنهاد بود که بار روانی از روی خودت برداشته بشه

به نظرم یه چیزایی بهم نمیخونه...

 

-خواهر جان 

تو مو میبینی و مو پیچش مو

 

من از این اقدام ها و درخواست ها زیاد کردم

وقتی یک ماژیک برای خلاصه ها خواستیم رنگ دیگه حوزه بخره و گفتن خود کانون جدا بخره واسه خودش!!!

و واسه کارهای مختلف

ترجیح میدم روی پای خودمون بایستیم

دیروزم اشتباه بود

 

+میدونم چی میگی عزیزم

ولی فک میکردم وقتی هدف مشترکه

, وقتی به قول خودشون همه یه خانواده ایم 

پس

وقتی کار گیره ,واحد کشی معنی نداره, میله کشی معنی نداره... 

 

هرکی هرچی داره لله میزاره وسط

از جنس گرفته تا جسم!

هرجور صلاح میدونی

اما رسمش هرچی هست,این نیست

 

 

* من نمی فهمم این چی نگاهیه¿! لجم می گیره! 

جای فرشته بودن آسون نیست

فقط مواقعی که چهارتا ادم گنده سرو کله شون تو حوزه پیدا میشه خوب بلدند خانوم افشار خانوم افشار و کانون کانون و گزارش گزارش بکنند و با اب و تاب مدال ها به گردن فعالیت هاش آویز بنهند و باد به غبغب بندازند!

اما مواقعی که تو سراشیبی کارها و برنامه ها کانون نفس کم میاره و به هل نیازمنده, حساب حساب کاکا کاکا برادر میشن!

گیرم که بودجه کانون جداست

خب

این کی معنی میده?

وقتی که:

اولا شما خودتونو به اون راه نزنید که چندر غاز پول کانون اصلا قابل قیاس با خرج کرد نیست و عجیب نیست اگه کفگیرش وسط پذیرایی به ته دیگ بخوره

دوما شما اول دوره مثه خیلی مجموعه ها یه سری چیزا رو واس زیر مجموعه هات تهیه کنی و شرط کنی که فلان اقلام رو بهت دادم و مثلا تا فلان تاریخ دیگه خبری نیست و خود دانی چجور استفاده میکنی که تا فلان تاریخ جوابگوت باشع نه اینکه هیچی ندی و زیرمجموعه رو دست از پا درارتر و لنگ درهوا به امان خدا رها کنی و واس یه سیخ و سوزن اموال من و تو کنی تهش تو جلسه مسئولین راست راست وایسی تو چشم اعضا نگاه کنی و  بگی :ما یه خانواده ایم... خانواده گفتنون زیر سایه کشکه وقتی زیر افتاب کنار میکشین!

ما به این مدل, حداقل در سبک زندگی اسلامی, خانواده نمیگیم حالا اگه منظور شما از خانواده سبک غیراسلامی ست که اون رو بگید! چون تا جایی ما میدونیم سبک خانواده اسلامی طور,تفکیک طور نیست

سوما گیرم اقلام رو تهیه کردی که! نکردی! حالا داری میبینی زیر مجموعه ت کارش گیره این اداها چیه دیگه, دستشو بگیر فوقش تو دوران فلاکتش کمکش کن تو دوران رفاه ش باهاش حساب کن..ولی الان کارشو راه بنداز...الان با یه پوزخند بُرد و شونه بالا انداختن رهاش نکن که ضربه ببینه و از کیفیت کار و زحمت های کلی واس  یه سری جزییات کم بشه...مرهم باش نه نمک روی زخم! لبخند نزن و نگو که: ما اصلا در جریان کارای خانوم افشار نیستیم... وقتی میبینی گیره , گیرم اشتباه کرده که نکرده,دیگه این وسط از اب گل الود وزغ نگیر ...گرو کشی نکن

یه کاری نکنین ک ادم فک کنه از نقص ظاهری برنامه ش خوشحال میشین و ته دلتون حتما بزن برقصِ :حقته!ما که گفتیم بهت! 

یه کاری نکنین که ادم فک کنه چون مطابق اوامر و نواهی حضرات عالی جلو نمیره پس حالا با حرص خوردناش واس کمبوداش کک تونم نمیگزه و بی خیال مابانه وامیستین به مشاهده زمین خوردنش و دستشو جلوتون درازکردنش!

یه کاری نکنین که ادم فک کنه سمینار مختوم به :ما یه خونواده هستیم گفتنتون چیزی نیست جز شعار و عملیات روانی!

یه کاری نکنین که ادم فک کنه این کانون زیر مجموعه شما نیست و افتخاراتش افتخارات شما نیست که دارین اینجور مثه هفت پشت غریبه باهاش برخورد می کنید

یه کاری نکنین که ادم فک کنه نیروها تا به ساز شما ولو ناموزون و گوش خراش,رقصیدند حمایت و عنایت شما رو دارن در غیر این صورت محکومند به عقوبت و عذوبت

یه کاری نکنین که ادم فک کنه ...ادم اینقد به این تضادها و تناقض ها فک کنه که ترجیح بده دیگه فک نکنه!

 

***مدیریت برنامه باغ دست شما نبود, پس به نوجوونا خوش گذشت...من و فرشته به چشم دیدیم و با خون حس کردیم که بهشون خوش گذشت حتی با همون اب کثیف استخر... با انبوه کثیفی بهشون خوش گذشت...حالی که شما با انبوه تمیزیِ  خط مشی سیاست هاتون با همه مدیریت هاتون نمیتونستین اینو بهشون بدین...

اینه مدیریت اقا...شنیدین¿¿¿

 

 

 






تاریخ : جمعه 98/5/4 | 12:21 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.