سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرشته

کشته منو یعنی!

 

 

#بال

#افشار

#رئیس

#رفیق

#نعمت

#رهش

 

 

+روز بعد از آزادی روزی ست دیدنی... میشوم یعنی؟

+ابراهیم بودن را چه بلد نمیشوم؟






تاریخ : پنج شنبه 98/12/29 | 6:20 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

بزارین بی مقدمه شروع کنم

خیلی وقته اینجا سر نزدم

دلیلش؟

وقت ندارم

عجیب دلتنگ اینجا شدم

و خب چی شد که بعد از مدت ها سر و کله ام اینجا پیدا شد؟؟؟

 

میگم بهتون

 

بزارین یکم قربون صدقه سررسیدم بشم تا بعد...

 

اینقد نیومدنم اینجا طولانی شد که الان میخواستم نام کاربری م رو وارد کنم وبلاگ اخطار اشتباه بودن داد و این یعنی این فاشله اینقدر زیاد بوده ک من نام کاربری م هم یادم بشه

 

و حتی وقتی صفحه داشت لود میشد یادم نمی اوند اخرین پستی ک گذاشته بودم‌ در مورد چی بود؟

 

فقط هنزفری تو گوشمه و اهنگ جهاد حامد زمانی میخونه و من منتطرم صفحه لود بشه و لود که میشه یه لبخند بی اراده میاد رو لبام...

اهنگ جهاد حامد زمانی تو نفس هام پخش میشه اونن در حالی که یک ساعت قبلش رو زمانم رو اختصاص دادم به پیج مقاومتی و اسراییل و تصاویر متعدد عماد معنیه و اخرین عکسی روبه روی چشام قرار میگیره عکس جهاد معنیه است ولی از ترس اینکه دلم قیری ویری گناه بره برای همه معنویت چهره ش عکس رو میرارم همون طور مات بمونه و نمیزنم لود بشه و از صفحه میام بیرون....سکوتی تو سرم حکم فرماست...آیکون موزیک گوشیم رو باز میکنم و بدون اینکه فکر کرده باشم ک چی انتخاب کنم و چی پسندمه برای گوش کردن و همزمان کارای مجازی م رو انجام دادن؛ انگشت میزنم بی هوا روی یه اهنگ‌ ک تصادفا پخش بشه و خب اهنگ جهاد مغنیه حامد زمانی پخش میشه و من دلم راصی میشه به شنیدن اهنگی از جهاد که عقل هشدار داد به دیدن عکسی ازش...

 

 

نرگس

حس دلنشین گپ زدن یه مربی با نوجوونش میتونه اینقدر ادم رو سرشار کنه که بعد مدت ها بیاد اینجا از حس ش بنویسه

که لحطه هایی که با شما هام ناب ترین لحظات بندگی زندگی منه...

 

و خب حتی اگه این گپ زدن صرفا در مورد کتاب در تلگرام باشه اونم بدون هیچ برنامه از پیش تعیین شده...

 

 

اینکه از هر فرصتی بخوای استفاده کنی ک خوب بودن رو روی قلب یکی نقاشی کنی این یعنی طعم شیرین لذت

 

 

+من یک مربی هستم

+نرگس

+شاکرانه نوشت

 

 






تاریخ : چهارشنبه 98/12/28 | 10:41 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

به مرزی رسوندنم که دلم میخواد استعفام رو پرت کنم تو صورت جفت شون...حوزه رو ملک پدری شون میدونند لامصبای مدیریت طلب:/

 

 

+ چه دل هایی ک دارند می شکنند






تاریخ : جمعه 98/9/8 | 1:50 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

من:

بنظرم آقای میرزا دوستی اداری کار می کنه و آقای مداحی انسانی

مهناز:

آره

 

 

+تفاوت_پرسنل نهاد و حوزه






تاریخ : جمعه 98/9/8 | 1:35 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

کلاس تموم شده و از در سالن خارج شد بره

اما داره بیرون حوزه به یه اقایی مشاوره میده

از لابه لای برگ های درخت نیمی از قامتش معلومه

دست به سینه عز پنجره بسته سالن مات نیگاش می کنم

هی با لذت و گردن کج  نیگاش می کنم... لذت چی¿¿¿¿¿¿¿

لذت شاکرانه...اینکه خداروشکر در الان زمان تو استادمی استاد

نیگاش می کنم...یک ان متوجه میشه از پشت شیشه سنگینی نیگام رو و نیگام میکنه اما باز تو هوای سرد ادامه میده به صحبت ش با اون آقا و میره

نیگاش می کنم و زیر لب زمزمه و آه:

من چرا بیشتر از وجود شما استفاده نمی کنم¿?

 

 

+ استاد بنفشه

+ خودسازی

+ کانون فارغ التحصیلان

 






تاریخ : جمعه 98/9/8 | 1:32 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.