سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این غرغرای تو داره منو رشد میده

این غرغرای تو داره غرور نفس رو به باد میده

این غرغرای تو داره منو یاد من میده

این غرغرای تو داره خدارو به من میده

****من ممنونتم فرشته****

 

+ تربیت مربی

+توفیق اجباری

+ تو خود ندانی که ناخواسته به من چه لطف ها می کنی

+ پایگاه مالک اشتر

 






تاریخ : شنبه 98/4/15 | 1:47 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

 

همه آیتم های امتیاز دهی رو بهم داده بود:عالی

نظم

اخلاق

منش

دغدغه مندی

سعه صدر

ارتباط گیری

علم و آگاهی

 

تعجب کردم و با اعتراض ملیح گفتم:

چرا همشو دادی بهم عالی فرشته¿ مگه من همه چیم اوکیه¿!

یه چیزایی گفت جواب منطقی نداد

تهش فهم من این بود ک فهمیدم چقققققد زیاد رو من بسته فرشته و چقد زیاد اعتماد داره بهم

 

اما

 

چیه این دوره اینقدر منو ترسونده خدا¿¿¿

 

 

اولین بارم نیست ک قراره کار اجرایی داشته باشم اما

چرا اینقد احساس ضعف دارم¿¿

 

با هر قدمم همیشه بودی

نکنه اینبار نمیخوای باشی که من اینقد تو این مسیر احساس تنهایی می کنم خدا¿

 

میگن قراره تاثیر بزارم

منِ سیاه جز سیاهی چه تاثیری می تونم بزارم¿¿¿ سفید که هیچ,بزار ,باش تا خاکستری شم حداقل

 

خدایا قبله نمایی نُما که خود دانی که :

 

إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَایَ فَکَیْفَ لا أَکُونُ فَقِیرا فِی فَقْرِی...

 

وَ أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ...

 

 

 

إِلَهِى کَیْفَ تَکِلُنِی وَ قَدْ تَکَفَّلْتَ لِی وَ کَیْفَ أُضَامُ وَ أَنْتَ النَّاصِرُ لِی أَمْ کَیْفَ أَخِیبُ وَ أَنْتَ الْحَفِیُّ بِی.

 

خدایا! چگونه ممکن است رهایم کنی، در حالی که عهده‌دار من شدی، و چگونه پایمال شوم در حالی که تو یاور من هستی، یا چگونه ممکن است ناامید شوم، در حالی که این‌چنین به من مهربانی؟ پس یک راه بیشتر نیست و آن این که تمام توجه قلبی خود را به تو بیندازم.

 

 

 

 

هَا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَقْرِی إِلَیْکَ وَ کَیْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِمَا هُوَ مَحَالٌ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ أَشْکُو إِلَیْکَ حَالِی وَ هُوَ لا یَخْفَى عَلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِی وَ هُوَ مِنْکَ بَرَزٌ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ تُخَیِّبُ آمَالِی وَ هِیَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَیْکَ، أَمْ کَیْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوَالِی وَ بِکَ قَامَتْ.

 

اینک من با چنین امیدی، با فقر و نیاز کامل به تو متوسل می‌شوم، و چگونه به تو توسل جویم به آن‌چه که محال است آن به تو برسد - زیرا در ذات خود فقیرم و تو را شایستگی فقر نیست؟- و از طرفی چگونه از احوالات و از تنهایی خود به تو شکایت کنم، در حالی که آن از تو پنهان نیست؟ یا چگونه آن را برای تو بازگو کنم در حالی که آن از تو است و به سوی خودت آشکار شده؟ و یا چگونه از برآورده‌شدن آرزوهایم ناامید شوم در حالی‌که آن‌ها به درگاه تو وارد می‌شوند؟ و یا چگونه ممکن است احوال مرا نیکو نگردانی، در حالی که به نور تو قائم است.

 

 

 

 

إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِکَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَ بِاخْتِیَارِکَ عَنِ اخْتِیَارِی وَ أَوْقِفْنِی عَلَى مَرَاکِزِ اضْطِرَارِی.

 

خدایا! مرا با تدبیری که بر جان و قلب من روا می‌داری، از تدبیر ناقص خودم بی‌نیاز گردان، و با اختیاری که در امورات من اِعمال می‌داری، مرا از این‌که با انتخاب‌های ناقص، خود را سرگردان کنم، نجات بده و از نقاط ضعف و اضطرارم واقفم ساز تا بفهمم با تدبیر و اختیار تو می‌توانم راه را به سلامت طی کنم.

 

 

+ غرغرای روز مصاحبه

+ سومین دوره تربیت مربی

+ استاد داوودی نژاد_استاد بنفشه_استاد معماریانی

+ نگران مصاحبه نیستم,نگران بعد از مصاحبه هستم... و اما بعد!!!!

+ این بار از زبان#عرفه از زبان #کمیل ,فقر خود گفتم

+لاموثر فی وجود الا الله






تاریخ : سه شنبه 98/4/4 | 3:19 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

 

آره...همان کارگر کرد...اگر یک آدم خوب , خیلی خوب میان یک جمع نباشد, آن جمع به شمارسه از بین می رود . گرگ ها هم را پاره می کنند ...

 

پس نخ تسبیح همان آدم خوب است ...

 

همان کار خوب است...

 

همان...

 

می فهمی¿¿¿

 

 

#رضا_امیرخانی

#منِ او

 

 

 

بیا ببین چه ضربه هایی خوردیم از چپ و راست برای بار چندم

 

نو کیسه ها چه برجایی که ساختن روی خرابه ی امید مردم

 

حرفاتو انگار واسه ی ماها نه واسه یه ملت دیگه نوشتی

 

وای ببین چه خبره جهنم, دین اگه حرفای توئه بهشتی

 

با وعده ها مردمو بازی دادن راه شهیدا رو کجا کشوندن

 

زدن زمین حرف بزرگترا رو دل همه دلسوزا رو سوزوندن

 

 

#حامد_زمانی

#هفت تیر

 

 

 

"خیر" یعنی به نفسهای تو پیوند شدن...

 

صبحت بخیر خیرِ صبحِ من :)

 

 

#یا_مهدی

#آرمان






تاریخ : دوشنبه 98/4/3 | 5:40 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

مبادی آداب فقط

این دوتا پیرمرد خوردنی مو سپید  که الان تو اتوبوس دارن سرِ اینکه

کدومشون رو تنها صندلی خالی بشینن با هم تعارف می کنند:)

دست اخر یکیشون زبَر نشین شد یکیشون زیر نشین! 

خب خوشمزه های پشمکی من

چرا اون جوونای سیب زمینی پا نشدن که دوتا تون بتونید بشینید¿

اگ ب جای شما دوتا پیرمرد پشمکی خوردنی , دوتا پیرزن بقچه ای خوردنی بودند خودم رسما با تقدیم احترام بلند میشدم چه کنم که مذکرید نه مونث :)

 

+اتوبوس نوشت






تاریخ : شنبه 98/4/1 | 2:27 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

تُهَمآنیکِکَسیشِکْلِتُمَعْشُُقْنَشُدْ...

 

 

 

+تو همانی که کسی شکل تو معشوق نشد!

+ باز هم تُ.......یاحسین.........................!

+ حریف این نَفْس, فقط تو میشوی و بَسْ!

+ رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد

این چه لطفی ست به هر بی سر و پایی داری?¿

+ ابتدایی بودم,ضعیف بودم

یه بار معلمم گیر داد بهم نمی دونم سرچی!یادم نیست سرچی ¿!  اینقد یادمه که داشت زور میگفت!منم که معصوم و مظلوم! مثه الان که شیش متر زبون نداشتم!وامیستادم همینجور فقط نیگا می کردم

تهش گفت: برو با ولی ت بیا

با بزرگترم که اومدم, با بابام که اومدم,حساب دستش اومد!

هنوزم یه وقتایی که در مقابل سماجت ها و خرده فرمایسا ت و اگر و اما های نفس و نفسانیت, بیتاب میشم,میفهمم که هنوزم حرف زوری هست!

زوری که من زورم بهش نمیرسه! هرچقدم با نیروی خودم تلاش کنم که خفه ش کنم که ساکت ش کنم که حالیش کنم تهش میگه:برو با ولی ت بیا!!!

میفهمم هنوزم

ابتدایی هستم

ضعیف هستم

میرم با ولی م میام!

میرم با بزرگترم میام!

میرم با بابام میام!

حساب دستش میاد!

 

+ امام پدری مهربان و دلسوز است

سلام بر پدر بندگی خدا_صلی الله علیک یا اباعبدالله

 

+اینبار به بهانه خوانش "خادم ارباب کیست" _یکشنبه_عصر_خرید_پاتوق کتاب_وقف در گردش_فاطمه شعرباف_دوست دلجان

من:اخه شما آروما چرا اینقدر دوست داشتنی هستین¿

فاطمه:   :)

 






تاریخ : شنبه 98/4/1 | 2:49 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.