سررسید (من نوشت های من)

دلم تو رو می خواد بابا

دختریتو بغل می کنی بابایی؟؟؟

دیوونم کردند لعنتیا

دهن روزه می نویسم:به درککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک-همه پچ پچ ها-به درک همه قضاوتا-همه ترش کردنا-همه حرف و حدیثا-همه چش غره ها -همه نگاه های سرزنش گر

مگه من چیکار کردم مگه؟

فقط خواستم خدامو داشتم

این خیلی براتون نامفهومه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روزمو  با رفتارای مزخرفتون باز نکنین

انگاری یادتون رفته:اگر دین ندارید لاقل ازاده باشید-انگاری یادتون رفته دوره برده داری تموم شده-خیلی چیزا یادتون رفته

اومدم بنویسم

ولی حالم طوری از بعضیا بده که حتی نوشتن هم آرومم نمی کنه

بی منطقای منطقی

اومد

دیدمش

خنک تر از اون چیزی که فکر می کردم شروع و تمام شد:(:(:(:(:(:(:(      :(

خر!!!

فاطمه!!!

ضدحال امروزم دریافت شد-باتشکر

23/9/24

من

اشک پشت راهیان

.

.

.

.

سهم من از حسین

فاطمه

دل خون در سفر

.

.

.

.

سهم من از سفر

29/8/94

لابه لای دلی که سیر نمی شد از دیدنش ؛ زمزمه های جاماندش  دیوانه ام میکرد؛حالی که می گفت:خوب است اما نبود,دستی که گرفتم –باز کردم- تسبیحی گذاشتم و بستم تا نشانی از خود به سرورانم فرستاده باشم