سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درحالی که در حال می خسته ام،صفحه ت رو باز می کنم ، یه نیگاهی به سر تا پای صفحه ت و بعضا بعضی پستات،می بندم و میگم:

___که چی! خب به من چه!!!___

 

 

+دیوانه هم خودتی

+و من نیز

 






تاریخ : یکشنبه 97/4/10 | 8:27 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

که در کویر ،

سایه را می پرستند و نه آفتاب را...

شب را می خواهند و نه روز را...

نه پرتو عنایت بزرگان که سایه شان را و نه نور خدا...

 

+ کویر_علی شریعتی

+ خورشید پشت ابر

+ می خواهند نور خدا خاموش کنند و خدا نور خود را کامل خواهد کرد...الیس الصبح بقریب

+ شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند 

+ فرید

+ طرید

+ این جماعت خاکی ، بیش از خاک نمی خواهند... کویر می خواهند نه ربیع الانام و نضرة الایام... ترک به لب می خواهند نه مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوَى مَتَى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِکَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى

 + تو نمی دانی که زنده ماندن دردناک ترین حادثه است¿

چه نابینایانند انها که این شهر را شلوغ می بینند و چه ساده لوح که از جمعیت سخن می گویند،سرشماری میکنند و بعد شماره عجیبی را از نفوس اعلام میکنند و باور هم دارند . درست هم هست،منتها  صفر ها را بیهوده به حساب می آورند ، صفر صفر است هر کجا ک قرار گیرد...کو جمعیت¿ چگونه از این همه خالی بودن از این همه بی کسی  و از این همه خلوت به وحشت نمی افتند¿ کو کسی¿ 

چه خوشبخت است انکه کسی را دوست میدارد،عشق می ورزد...او بر روی این زمین ، در میان این کوچه و بازار و انبوه سایه هایی که چون اشباح خیالی می گذرند ، یکی را میبیند... احساس می کند که در میان این خلوت خالی یکی وجود دارد...

+ سینه به تنگ آمد از نفاق و نقاب این آدم های انسان نما...حضرت غریب ، چادر مادرتان عجیب غریب ماند...حکایت درد غربت امروز حکایت همان درد غربت چادر خاکی دیروز ست و حفظ نجابت و پاکی در کثافتْ دوره ای که رسول مان، جان ِ جانانمان فرمود: آخر الزمان... 

+ یادگار عمه سادات... 

+ 5 متر پارچه نع...5 متر نیزه

+ ما شهید به مرز دادیم...ما شهید به مرز می دهیم...ما مدافع به وقت دیروز عراق دادیم...ما مدافع به وقت امروز سوریه می دهیم ...ما خود را هم که نشناسیم ،حرمت خون می شناسیم...ما نان و نمک از خون قطعه و بلوک های بانشان و بی نشان میخوریم ...ما لقمه از دست های بسته دریا و سرهای سپرده آسمان می گیریم ...ما هی شکستیم و نمکدان نشکستیم...چه کنیم که این طایفه کوفی نشانْ نمکدان مان شکستن خواهند... علم ناموس به  روانه شام میخواهند¿¿¿ 

+ جنگ آرمان

+ جنگ عقیده

+ شیعه از شیعه میکشد ،نه کافر حربی...و این جرقه هایی که به دل پرتاب می کند آتش زنه تر است ... نیست¿¿¿ هرچه می کشیم ، از این بی تو بودن است...هر چه آید سر ما ، آید از بی غیرتی ما.... آذرخش ت آرزوست ...

+ به نام پدر...عج

 






تاریخ : جمعه 97/4/8 | 11:46 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

...






تاریخ : جمعه 97/4/8 | 11:19 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

حرف هایی هست برای گفتن

که اگر گوشی نبود، نمی گوییم

و

حرف هایی هست برای نگفتن

حرف هایی ک هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آرند

حرف های شگفت،زیبا و اهورایی همین هایند

و سرمایه ماورایی هرکسی به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد

حرف های بیتاب و طاقت فرسا

که همچون زبانه های بیقرار آتشند

و کلماتش ، هریک ، انفجاری را به بند کشیده اند

کلماتی که پاره های "بودن" آدمی اند

اینان هماره در جست و جوی مخاطب خویش اند

اگر یافتند، یافته می شوند

و

در صمیم "وجدان" او آرام می گیرند

و 

اگر مخاطب خویش را نیافتند،نیستند

 

 

+ کویر_دکتر علی شریعتی 

+ سرمایه ماورائی

+ حرف های بیتاب

+ کلماتی که پاره های بودن آدمی اند

+ اگر مخاطب خویش را نیافتند،نیستند=همان خویشاوند روح






تاریخ : یکشنبه 97/4/3 | 11:23 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()
تاریخ : یکشنبه 97/4/3 | 12:57 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.