و خب
اینقدر قیافه م درهم و برهمِ
که بابا هم میفهمه یه چیم هس
+چیه بابا¿ امشب یه جوری ای¿
_کلافه م بابا
_خسته شدم
.
.
.
مداد چشمام گریه ش می گیره و میگه:فقط میخوام برم سفر
.
.
.
[انگار منتظر ترکیدن بودم. یکی بگه چته¿ زود بگم چمه]
تاریخ : شنبه 97/1/25 | 8:52 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()