و اما...
پنجشنبه
رفتم
حقمو گرفتم
برگشتم
ایییییییییییییییینه
+ پیرو حرف دوستْ جان در دفتر حوزه : چرا اینقد تو خشنی¿¿¿
میدونی !! اصن گاهی خِشانت از اوجب واجبات است خصوصا در باب مطالبه حق... بعضیا زبون خوش و احترام انگیز حالیشون نیست ولی زبون اخم و تلخ و تند و ترش وتهدید ، چرا ... برای بعضیا فقط باید بیای... نیگا به چادرت میکنن فک میکنن حالیت نیست و بی دست و پایی ...نیگا به دختر بودنت می کنن فک می کنن می تونن هرچی رو بهت تحمیل کنن صداتم درنیادو هی بفرستنت رد نخود سیاه
+ دوسنبه باهاش اتمام حجت کرده بودم ،گفتم پنجشنبه میرم وای به حال ا.محمودی که بخواد پاس پاس کنه باز صاف میرم پیش ا.رضایی باز با خاک یکسانش میکنم
+ وقتی از در وارد شدم و حتی در جواب طنزَک های محمودی روی خوش نشون ندادم و منتظر روی صندلی نشسته بودم،اضطرابش نسبت ب عکس العمل من تو نگاه های محمودی رو روی خودم حس کردم و این فوق العاده برام لذت بخش بود که این جدیت رو در من فهمیده بود...که حساب من رو از حساب خوش و بش کردناش(حتی در حضور خانمش) با بعضی دیگر خانوما جدا کرده بود... که حد و مرزش رو فهمیده بود...که ماستشو کیسه کرده بود... آخ که چقدر لذت بخش بود دیدن این اضطرابش حتی در پیگیر شدن رسیدگی به کار من.
+ پرواضحه که مسلما با همه جدیت م ، قصد حیغ حیغ بازی نداشتم که در شان من نبود اونم درحضور اقایون اما خیلی راحت میشه بعضیا رو ترکوند با مقابله به مثل کردن و بدون جیغ جیغ و دردسر...قصد وارد شدن از این در رو داشتم که نیاز نشد به ان سطح از خِشانت :)