سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرشته رو می بینم که تا سمت واحد برادران داره همینجور راحت میره

با تعجب میگم: کفشات کو مامان جان¿¿¿!!!!!!!!!

فرشته بازم راه میره تو سالن بدون کفش

میگم: حرکت زشت اقای صفایی رو بچه ها یاد گرفتند

مهناز میگه: چه زشتی!!!!!!!!!(با چشای گرد و خیره ب من)

میگم:ااااااممممممممم. خب زشت. خب منظورم از زشت ابنه که.... 

مهناز منتظر جوابه و من با اینکه میدونم چی میخوام بگم اما تو پاژه نامه ذهنم هرچی دنبال لغت می گردم پیدا نمی کنم ، لغت و لغاتی که رو زبونم بشینه و منظورمو به مهناز منتقل کنه.گیر میکنم... خب زشته دیگه...ببین درسته شرعا گناه نداره چون جوراب پاته ولی خب برای یه خانوم، اااااامممممم .زشته دیگه...

نیگا کنین بدون کفش راه رفتن تو سالن برای اقای صفایی ک مرده زشت نیست ولی برای خانوما...خب یه جوریه.. برای خانومی خانوما... انگار یه چیزی ندارن....انگار یه چیزی ازشون کم میشه... یه چیز کامل رو درنظر بگیرین که یه گوشش ناقص باشه... صورت خوبی نداره

مهناز ایستاده و فک کنم بازم نمی فهمه...حقم داره. . جونم بالا اومد که منظورمو بفهمونم ولی نتونستم

 

هنوزم نمی تونم توضیح بدم...بابا جان چه جوری بگم!!! مثه این می مونه که با چادر رنگی بری سوپری...گناه نکردی ولی وقار و متانتت خش می افته بهش.. هرچقدم حالا با اون چادر رنگب روتو بگیری بازم انگار یه چی ازت کم میشه یه چیزی که نمیدونم اسمشو چی میگن. در برابر نامحرم باید آنکادر بود..رسمی...سفت.. سنگین...قرص...محکم...نامحرم جیگر نکنه...باید جای سنگینی هیچ نگاهی رو روی خودت نزاری...خب کفش پات نمی کنی تو سالن خب یه جوریه دیگه...چش نامحرم میره رو پات...ناخوداگاه اون سنگینیه باز میاد سراغت...

برعکس تو جمع محارم باید رنگین...قاطی پاتی...دیوونه...شلم شوربا...قرتی پرتی...خل...شوخ...بگو بخند...جیغ حیغ...اذیت و ازار....ضد حال و الی اخر داشت

 

+ اصن به من چه ،همینه که میگم...زشته تو سالن واس یه خانوم.. اونم چادری

 

 






تاریخ : پنج شنبه 96/9/16 | 9:10 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.