سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نزدیک هشت شب میرسم خونه نفس نفس تند راه رفتنم هنوز تو جونمه،هنوز لباسامو درنیاوردم:

تا با افسان چش تو چش میشم با خنده پر ذوق رو بهش:داداشم اومد¿¿¿

افسان:نه، گفتن دو سه روز دیگه

میخوره تو ذوقم..خنده رو لبام می ماسه

باد میکنم

خوبه که ماه محرم اینجایی ، داداش علیِ نون خرمایی :*

دوست دارم






تاریخ : پنج شنبه 96/6/23 | 6:50 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.