تو:+سینه م سنگین شده، مثه اون دفعه یادته می گفتی سینه ت سنگین شده ؟
من:-آره
تو:+نمیدونم چرا نمی تونم خوب نفس بکشم
من-از این به بعد باید عادت کنیم به سینه های سنگین
* سنگینی جسم کجا و سنگینی روح کجا!
*بی او
*جگر شیر می خواهد ، غیرت امیر می خواهد که انجام بدهی،امجام ندهی و در جواب به دلت،به نفست،به مخاطبت فقط بگویی: فدای سرم امام مهدی م
* خواهرانه های ما
* حرف میزنم،مطمنم یه جاهایی حالمو نمی فهمه،اما بازم ، حرف میزنم از سینه سنگین
* من در نقطه ای کویر میخوانم و او همزمان فرهنگ الفبای مهدویت....کتاب من فقط فی الظاهر مهدوی نیست و کتاب او عین مهدویت...
تاریخ : چهارشنبه 97/5/31 | 9:55 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()