رفیق جان ،مرا دوره ی رفاقت نیست
سر گلایه ندارم که جای صحبت نیست
یکی به مفتی شهر از زبان ما گوید
اطاعتی که تو را می کنند طاعت نیست
چگونه نقشه ی آسایش جهان بکشیم
به خانه ای که در آن جای استراحت نیست
همه به سایه ی هم تیر می زنند اینجا
میان سایه و دیوار هیچ الفت نیست
چقدر بی تو در این شام ها دلم خون شد
چقدر بی تو در این روزها صداقت نیست
مجو عدالت از این تاجران بازاری
که در ترازویشان نیم جو مروّت نیست
حرامیان همه دولت شدند و دولتمند
گناه دولتیان و گناه دولت نیست...
به جز سکوت و تبسم چه می توانم گفت
به واعظی که گمان می کند قیامت نیست
هوای کعبه به سر دارد و دلش گرم است
که در طریق هوی سختی و جراحت نیست
"کجا روم چه کنم چاره از کجا یابم"
هزار سینه سخن مانده است و رخصت نیست... علیرضا قزوه
+حال دلم که یک طورهایی می شود،دنبال زبان دلم در زبان علیرضا قزوه میگردم و می یابم
+من همسر نمیخوام،همسنگر می خوام
_تو دست خالی می خوای دنیا رو نجات بدی
+ به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم ، به قدر وسع بکوشم
_ سخت میگیری
+ تو شل گرفتی
___ریحانه،افسانه____
دغدغه رنگ آمیزی دارم و جز تو
کسی
رنگ
حالم
را
ن
م
ی
ف
ه
م
د
...
+ برای پدرم مهدی
+ می دوم و کم می رسم ،از خودم به خودت
+ نقش آرمان به بوم و در جست و جوی نقاش
+ من خوب شدم،عشق تو پروانه گی ام بود
این خوب شدن ،هدیه ی دیوانه گی ام بود
داشتم اشعار علیرضا آذر رو می خوندم
اشعارش رو نمی دوست
جز تک و توک
+ پیش چشمان همه از خود یلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام
دکتر به من گفته بود،همان سالها پیش گفته بود مشکل خاصی ندارید فقط:تپش قلب
چه می دانست هر شعبان که می شود ، نمی دانم در من چه می شود که سر بزنگاه تپش های قلبم شروع می شود و تمام بی ابتدا و بی انتها دست های دلم می لرزد از رسیدن روزی که در تقویم انسانیت ِبشریت نامیده می شود :سوم شعبان
...حسین...
بخواند و بداند حال دلم را...لرزش قلم را