سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با همه جون واسش دعا کنم، حال دلش خوب می شه خدا¿¿¿

با همه جون

با همه اضطراری ک خود گفتی

 

 

(حال تو خوب نیست و دستان من، خالی)

 






تاریخ : دوشنبه 96/1/14 | 4:22 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

آدمایی که تو زندگیت هستن یا پیدا میشن که کنار می کشنت و میگن:

نکن- فلان کارو نکن-من تجربه کردم پس نکن-نکن عزیزم-نکن جانم-نکن مومن-نکن ادم-نکن بشر--گوشتو می پیچونم حتی اگه ازم ناراحت بشی اما نمی زارم تجربه اشتباه داشته باشی

اینا خیلی شریفن؛تجربه هاشونو بدون هیچ چشمداشت در اختیارت قرار می دن تا تویم زمین نخوری...

اما ماها؛ چی هستیم؟؟؟ کله شق ... با کله هایی که در عین تجربه ی سری چیزا بازم بوی قرمه سبزی میده...فک میکنیم خدا بهمون اینقدر عمر خواهد داد تا همه چی رو خودمون به شخصه تجربه کنیم...نمی بینیم... نمی شنویم... وقتی هم که می خوایم ببینیم و بشنویم کسی نمی خواد ما ببینیم...بشنویم...اصولا گاهی هم میگن:به ماچه؟؟؟ هزار چراغ دارد و بیراهه میرود؛بگذار رود تا سزایش بیند

 

کاش تو زندگیم بیشتر از این تیپ آدما بود و مصرتر تو پیچوندن گوش...

وقتی قد بلند می کنیم گاهی هواورمون میداره که علامه ایم

 

 

 

(از هرجا بفهمی اشتباهه از همونجا باید پاتو بزاری رو عقب و برگردی...تا ته رفتن و حالا که رفتیم تا تهش بریم و حالا کار از کار گذشت؛ اینه که اشتباهه... خوبه که با خودت رودروایسی نداشته باشی)

 

 

 

 






تاریخ : دوشنبه 96/1/14 | 1:7 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

نمیدونم چطور ب من اعتماد می کنه و ی سری چیزا رو میگه با اینکه هربار از من پرسیده چته؟ فقط اشکامو دیده و سکوت اما امروز از مشکلش گفت... کامل گفت...

هنوز حالم بده

حالم بده واس حالش؛ که میگه خوبم اما محاله خودتو جاش بزاری و حال خوب واست بمونه

 

 

 

 

 

 

(چقدر بده که فقط می تونم بغض کنم و گریه...کاری ازم بر نمیاد و این، خفه کنندس)






تاریخ : دوشنبه 96/1/14 | 12:44 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

دیشب بازم سراغم اومدی... بازم خواستی زورتو ب رخم بکشی...بازم صدامو بریدی،چهرمو درهم کردی و زانو هامو خم، تا اینکه بازم زمینم زدی...بازم اشکمو دراوردی...بازم اینقدر ب سینم فشار اوردی تا مجبورشدم چنگ بندازم و مچالت کنم ک اروم بگیری...بابا اصلا تو پهلوونی... من که گفتم: دل من، مردیه واس خودش...

پس نامردی نکن،ضعیف کشی نکنی

باهام مدارا کن، مدارا کن که من هنوز "حسین" ع ندیده ام......

 

 

( اذیتم نکن)






تاریخ : یکشنبه 96/1/13 | 12:35 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

گیج گیج می پرسم:مرز سکوت من تا کجا باید باشد¿¿¿ 

مرزی که مرا به آرامش و تو را به رضایت برساند

خوب می دانی که لبخند خود را به قیمت اخم تو نمی خواهم

اما می دانی هم که نمی دانم مرز کجاست

نشانم می دهی¿¿¿






تاریخ : جمعه 96/1/11 | 7:19 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.