اگر که دلخوشی به من
گناه از تو نیست
اگر که خیسه چشم تو
گناه از منه
.
.
.
آخهههه...صبح امید...حامد زمانی...خیلی وقت بود که گوش نکرده بودم، بعد مدت ها نشنیدنش،شنیدنش مزه داد بامداد ...
+عهد...نبستم...یادم نمی آید ...چندین صبح است !!!!
احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
اصن گاهی وقت اماده شدنش، باید تو طاق در، دست به سینه وایستاد و لبخند به لب نیگاش کرد و گفت:
اوهوک!!! چی خوشتیپ شدین آقا
+ پدرانه
+امشب براش کادوپیراهن میخرم،فردا شب میبینم تنشه...
+همین...
+العاقلُ بالاشاره...
و ابراهیم خلیل الله ، چون گذشت به امرالله از عطاءالله ،بدو بازگشت اسماعیل ذبیح الله
_____چون گذشت،بازگشت_____
و اما...
پنجشنبه
رفتم
حقمو گرفتم
برگشتم
ایییییییییییییییینه
+ پیرو حرف دوستْ جان در دفتر حوزه : چرا اینقد تو خشنی¿¿¿
میدونی !! اصن گاهی خِشانت از اوجب واجبات است خصوصا در باب مطالبه حق... بعضیا زبون خوش و احترام انگیز حالیشون نیست ولی زبون اخم و تلخ و تند و ترش وتهدید ، چرا ... برای بعضیا فقط باید بیای... نیگا به چادرت میکنن فک میکنن حالیت نیست و بی دست و پایی ...نیگا به دختر بودنت می کنن فک می کنن می تونن هرچی رو بهت تحمیل کنن صداتم درنیادو هی بفرستنت رد نخود سیاه
+ دوسنبه باهاش اتمام حجت کرده بودم ،گفتم پنجشنبه میرم وای به حال ا.محمودی که بخواد پاس پاس کنه باز صاف میرم پیش ا.رضایی باز با خاک یکسانش میکنم
+ وقتی از در وارد شدم و حتی در جواب طنزَک های محمودی روی خوش نشون ندادم و منتظر روی صندلی نشسته بودم،اضطرابش نسبت ب عکس العمل من تو نگاه های محمودی رو روی خودم حس کردم و این فوق العاده برام لذت بخش بود که این جدیت رو در من فهمیده بود...که حساب من رو از حساب خوش و بش کردناش(حتی در حضور خانمش) با بعضی دیگر خانوما جدا کرده بود... که حد و مرزش رو فهمیده بود...که ماستشو کیسه کرده بود... آخ که چقدر لذت بخش بود دیدن این اضطرابش حتی در پیگیر شدن رسیدگی به کار من.
+ پرواضحه که مسلما با همه جدیت م ، قصد حیغ حیغ بازی نداشتم که در شان من نبود اونم درحضور اقایون اما خیلی راحت میشه بعضیا رو ترکوند با مقابله به مثل کردن و بدون جیغ جیغ و دردسر...قصد وارد شدن از این در رو داشتم که نیاز نشد به ان سطح از خِشانت :)