سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پوستر را که دیدم و توجیه که شدم با لبخندی شرکت کردم در مسابقه "طعم خدا" ک خانم رضوانی طراحی اش کردند اما امروز آخرین برگ های زمان ورق می خورد و دریغ از حتی ارسال یک "یادداشت روزانه"

آخر من از کدام حس "بودنت" بنویسم  که برنده نشوم?¿

 

وقتی در مسابقه نام نویسی کردم فکر می کردم میتوانم به  راحتی چهل روز  از لحظه های رنگین پررنگ همراهیت , خداییت در روزشمار تقویم زندگی ام بنویسم و دو دستی بدهم برای داوری و... !

اما انگار قسمت است من همینجا دوستت داشته باشم

اما انگار قسمت است من همینجا برایت بنویسم و بمیرم

همینقدر همینجا و همینقدر یواشکی !!!!!!!!!!

 

و حتی شاید یواشکی تر ازقالب اینجا مثلا در قالب یک پست رمزدار در دل  روز یا یک سجاده بغض دار در دل شب  :"(

 

 

+از آخرین توکل زیاد نمی گذرد... می نویسم اش 

+از آخرین توسل زیاد نمی گذرد...می نویسم اش

+استاد داوودی نژاد_مرسی خدا

+ این پست سریع السیر نوشته شد..






تاریخ : یکشنبه 98/3/19 | 3:0 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

چقدر این شب ها پرحرف شدم...هر چی می نویسم تموم بشو نیست...سیر بشو نیست...

انگار که مثلا گفته باشند فلانی¿ فلان ثدر بیشتر زمان نداری!اخرین نوشته هاتو بنویس که قراره جان به جان افرین تسلیم کنی!

نمی دونم دارم انتقام کدوم سکوت کدوم شب ها رو از این شب ها می گیرم¿¿¿

 

شب هایی که می گذشتند و قلم در خواب بود!

یا

شب هایی که می گذرند و قلم در خواب خواهد بود!

 

 

هر چه هست , باشد... با نوشتن خوبم...خوب! حتی اگر  حال و فال نوشته هایم خوب نباشد و از خوب بودن و خوبی ننویسد اما لااقل و دست کم همین آزادی و آزادگی اش خوب است!مابقی پیشکش!






تاریخ : یکشنبه 98/3/19 | 2:35 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

مَ#نْ 

دَ#سْ#تْ

اَ#زْ  تَ#مَ#لُ#قِ   #تُ   بَ#ر#نِ#مْ#ی#د#ا#رَ#م...

 






تاریخ : یکشنبه 98/3/19 | 2:20 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

 

نامردیه اگ فقط بگم دلم براتون تنگ شده...

 

دلتنگی , یه چیزی اونورترش رو چی میگن???

 

آها! همون!

 

دلم براتون "همون" شده آقا

 

 

 

+ کاش میشد فردا قبل کلاس خودسازی ببینمتون:(

 

+  از اخرین بار که چرخ زنانِ صحنتان میخواندم در گوشِتان:

 

(((((صحنتان را میزنم برهم جوابم را بده

 

این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است

 

جان من آقا مرا سرگرم کاشی ها نکن

 

میهمان مشغول صاحب خانه باشد بهتر است)))))

 

که خیلی نگذشته است...گذشته است¿¿¿¿

کی بود¿¿¿¿ 

سه شنبه هفته پیش...

پس چرا دل طوری دل میزند که انگار سال ها ازتون دور بوده¿¿¿

 

+ من نوشتم ازدل, تو بخوان با جان و دل

 

+ " قرار بعدی مون طولانی نشه"

التماس هر بار دل به صاحبْ دل 






تاریخ : یکشنبه 98/3/19 | 2:6 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

خجالت کشیدم

یک استاد آن هم با آن حد عالم بودن ,آن هم با آن سن و سال چقدر می تواند متواضع باشد که از شاگردش عذرخواهی کند¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿ چقدر????????????????????

 

+ آخه چقدر شما ماهید...چاکریم استاد

+ یک استاد خوشمزه... #دستپروری

+ وقتی ویس شون رو امشب گوش میکردم اینقد خندیدم و قربون صدقه شون رفتم که علی گفت: چییییییه¿¿¿

گفتم :استادمه... خیلی با نمک و دوست داشتنیه برام

بچه م سکوت پر غور  کرد و رفت تو فکر:))))))

گرفتم مطلبو و زود گفتم : شصت هفتاد سالشه_روحانیه_استاد حوزمه_باحاله

خیالش از امنیت ابجی ش راحت شد به ادامه سوپ خوردن پرداخت و کاسه ها  بلعید{#emotions_dlg.134}






تاریخ : یکشنبه 98/3/19 | 1:1 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.