سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مانند خیلی از مطالب و موضوعاتی که تکرار می شود و با خودم قرار می گذارم که در وقت مناسبی بنویسم و به دلایل مختلف نمی شود،خیللللللی وقت پیشتر قرار بود این مطلب نوشته شود اما ظاهرا وقت نوشتن و بهانه ی حرکت قلم، امشب بود

 

نوع بیان و تفکر  ان قدر مهم است که ادمی می تواند نسبت "ساده بودن" را توهین تلقی کند یا تمجید

 

ان شاءالله که منظور تو، دومی بوده است 

 

دوست عزیز، وقتی شنیدم از یکی از دوستان عزیز دیگر که در مورد من چه گفتی، دلم خواست که دلخور شود اما عقلم به طرز تفکرت از علت جزوه دادن های من به عالم و ادم خندید

و این را گذاشتم به پای دلسوزی مهربانانه ات و نوع تفکر شخصی ات که عکس العمل از نوع دلخوری نشان ندادم که اگر غیر این بود ... 

 جزوه برای من یک مشت برگه مچاله بیش نیست... من اگر این کاغذ پاره های به درد نخورم را از هیچ کسی دریغ نمی کنم برخلاف تصور تو ب دلیل سادگی و اصطلاحا گلابی بودنم نیست و نه حتی سوء استفاده ای که شنیدم فکر کردی دوستان دیگر از من می کنند و شاید خواستی یا لفظ طفلک ساده ، از حق من دفاع کنی

حقیقت این است که: من به شماها جزوه نمی دهم، من به خدا جزوه می دهم

که اگر غیر این بود، با کوچکترین دلخوری از دوستانم، از این کارم پشیمان می شدم... نه، بحث هر مقوله ای جداست

برای همین هست که لذت می برم و از جان و دل

خواه خدای مهربانم ثوابی بتویسد یا نه، خواه به جبرانش دستم را بگیرد یانه، خواه عزیزانم را عزیز بدارد یا نه، خواه از دردهایم بکاهد یا نه، اگر هیچ کدام از همه این ها هم نباشد، من باز به رسمااخلاقیات و "انسانیتی" ک "حسین بن علی" به گلوی خشکیده علی اصغرش اشاره کرد و از گلوی مبارکش بر زبان اورد،این کاغذ باطله هایم را با رضایت تک تک سلول هایم در اختیارتان می گذاشتم

همینکه نام خدا ضمیمه این کاغذهای به درد نخور من شود،کافیست... باور کن حس اغوش خدا کافیست...

نمی دانی چه لذتی دارد، وقتی حس کنی یکی  در دل برایت گفت:خدا خیرت بدهد

نمی دانی چه لذتی دارد وقتی بفهمی همین کاغذای به درد نخورت به درد کسی خورده است

اصلا اگر یک عده که می دانستند، دو خط نوشتن های کلاس شان وصل جگرشان نبود...انگار که مثلا فرمول خلقتی عالمی دیگر را کشف کرده و در برگه هایشان نوشته اند که دل نمی کنند

یا مثلا در جواب همه تعجب و سوال من می گویند: از فلانی خوشم نمی اید،فلانی درس گوش تمیدهد و جزوه مفت می خواهد،فلانیا ورودی های ما نیستن،من خودم زحمت کشیدم،وقت گذاشتم،چرا نمره بقیه از من بیشتر شود¿¿¿

خب بشود،چه از تو کم میشود عزیز من¿

تو برای خدا انفاق کن،چه کار ب سال ورودش داری¿چه کار به گوش دادن و ندادنش داری¿ تو ب خدا جزوه بده نه انسان نوعی

این چهار سال هم تمام میشود اما میدانی چه برایت باقی می ماند¿

درست است تو وقت گذاشته ای،زحمت کشیده ای ، خب به بقیه هم بده تا برایت معامله دو سر سود شود، تا بقیه وقتشان به هدر نرود،تا بقیه به زحمت نیفتند و مثل تو اذیت نشوند،این طور فقط وقت یک نفر ظاهرا هدر رفته، فقط یک نفر زحمت کشیده،نه چندین نفر. چون تو خودت اذیت شدی میخواهی بقیه هم اذیت شوند که از دل تو با خبر شوند¿¿¿

فکر می کنی خدا بخیل است و جبران نمی کند¿¿¿فکر می کنی خدا به جبران خرید وقت و اسایش دوستانت به وقتت برکت نمی دهد و برکات اسایشت در جاهای دیگر زندگی را برایت فراهم نمی کند

اصلا تو باید خدایت را هم شکر کنی و از دوستانت ممنون باشی که با طلب برگه ای از تو اسباب ثواب و محبوبیت تو را پیش خدا فراهم می کنند

اصلا مگر در احادیث نخوانده ای حدیثی با مضمون: راه میانبر بهشت کمک کردن ب دیگران است خواه حاجتش برطرف شود یا نشود 

از خط خطی هایت دل بکن،بگذار خدا به تو دل ببندد

آدم شسته و رفته ی ایمانی نیستم اما:

 

با تمام اعتقاد نوشتم، با تمام اعتقاد






تاریخ : چهارشنبه 95/11/13 | 2:57 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

می دانی تسنیم¿¿¿¿¿¿¿ نمی دانم، ک چرا باید، نیمه شب چشمانم را باز کنم،با گلوی خشک و احساس گرسنگی شدید،از اولین تصاویر ، تصویر تو در ذهنم باشد و از اولین کارهایم نوشتن برای تو

نمی دانم شاید اگر الان فاطمه بود باز می گفت:اصلا درکت نمی کنم ریحان و من هم گره در ابرو می انداختم  و خیره در نگاهش می گفتم: اتفاقا من هم در مورد تو همین نظر را دارم،اما همه ی آدم ها لازم نیست همه ی آدم ها را درک کنند که اگر غیر این بود، این همه اختلاف نبود

و هر دو به این فکر کنیم که فکر همین اشتراکات فکری و معنوی بود که شروعی شد برای دوستی داغ و پرتپش ما و حال...

و او هم سکوت کند

و من هم

و هر دو تلخ شویم

 

چرا برایت نوشتم تسنیم¿¿¿¿ بر خلاف چند دقیقه پیش ک کلامم را با نمی دانم  و ابهام شروع کردم ، فکر میکنم دلیلش را فهمیدم:من می توانم بحث کنم،دعوا کنم، ناراحت شوم ، پشیمان نشوم،اما نمی توانم انسان نباشم... نمی توان حس دلم را سرکوب کنم . می خواهی مانند ان بحث مزخرف پیامکی بگویی باز هم با طعنه: تویی که ادعای  مومن بودن می کنی...  باشد، من هم دارای ضعف مانند تمام بشر، مانند خود تو،اصلا به اعتقادات منْ کافر، اما به اخلاقیاتْ مسلمان

فکر می کنم

 

راستش را بخواهی تازه از سمیرا شنیدم عمل داشتی، شنیدم درد داشتی

 

اصن  این یکی برای تو،  یکی ست اما  یکی از زلال ترین امن یجیب های  این دل است برای تو:

 

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء ، امن یجیب مضطر اذا دعاه و یکشف السوء

 

 

(که هنوز هم برای من شاید اما برای این دلانه ی ریحانه غریبه نشده ای،هنوز هم دنباله ی نامت تنوینی قرار نداده ام ، که هنوز هم الف و لام معرفه ی تو  برای این دل، معرف توست... خواهی باور کن یا نکن)






تاریخ : چهارشنبه 95/11/13 | 12:59 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

 

حُ سِ یْ نَ تْ

 

عجیب خواستنی ست خدا

 

 

 






تاریخ : شنبه 95/11/9 | 3:27 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

در نهان خانه ی دل، یاد تو آ رام من است

گوهری از صدف مهر تو انعام من است

 

 






تاریخ : شنبه 95/11/9 | 3:21 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

در نهان خانه ی دل، یاد تو آ رام من است

گوهری از صدف مهر تو انعام من است

 

 






تاریخ : شنبه 95/11/9 | 3:20 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.