سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفت چایی ندارین بالا

باز داغ کردم

و تا پرسیدن جواب بچرایی قانع کننده از ا.مداحی سرد نشدم

کلا "بی دلیل "سختمه قبول کردن هر چیزی... کوچیک و بزرگ

کلا " با توجیه" سختمه قبول کردن هر چیزی..کوچیک و بزرگ

 

+ اندر تلخ شدنام در دفاع از حقوق ساکنان طبقه بالا :)

 






تاریخ : جمعه 96/9/24 | 6:42 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

 

دارم فک میکنم وقتی اینقدر رقابت برای به دست آوردن تیکه های پازلت شدیده، من کجای این پازلم دیگه¿¿¿!!!!!!!!!

کنار کشیدم

دیشب کنار کشیدم 

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

چون تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

من راضیم به رضای خدا... مگه تا الان تیکه تیکه های خوشمزه دلچسب این پازل رو من چیدم که از این به بعدشو من بخوام بقیه مزه گی ش رو سر وسامون بدم!!!

هر کی ندونه منکه می دونم که منو از کجا ورداشتی گذاشتی کجا

و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب

آخ که این نور شیرین،یقین زندگیه برام...

آخ که زبون عاجزه از بیان محبت به ذره ذرات حقانیت این کلام

آخ که چقدر ملموسه برام...

 

+ نور، همین چند آیه سوره طلاق است

+دیدین بعضی آیات،روایات تو زندگی آدم یه جوری باهات آمیخته میشن ، یه جپری به مرحله عینیت یا بهتره بگم یا تجربه یا بهتره بگم هی برات اتفاق می افته یا بهتره بگم مصداق یا بهتره... (نمی دونم اسمشو هرچی میزارن)که میگی:اصن من به بقیه ش کار ندارم فعلا ولی اگه همه دنیا در تصدیق این ایه،روایت معصوم یا.. یه ور وایسته بگه نع،من میگم آره¿¿¿دیدین¿¿¿ این ایات از همون آیاته دقیقا...ملموس ملموس...

 

 

 

 






تاریخ : جمعه 96/9/24 | 6:25 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

داشتیم واس ارشد خوندن یا نخوندنمون یه دو ساعتی تلفنی صحبت میکردیم

فاطمه از بعد رسالتی تبلیغی خودش و من تو دانشگاه میگفت

زدم زیر خنده و گفتم??:?

من به تو کار ندارم اما

من خودم مفسده دارم برای جامعه

 

+فک میکنه شوخی میکنم

نمیدونم منو چی و کی درنظر گرفته!!!!

+ :)






تاریخ : جمعه 96/9/24 | 6:24 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

بعضی وقتا دلم می خواد بعضیارو کنار بکشم بگم فلانی:

خیلی وقته هیچی ازت یاد نگرفتم، میشه یه چیزی یادم بدی¿¿¿تشنمه¿¿¿

وقت

وقت

وقت

چرا هی به تاخیر می افته این لحظه ها تو زندگیم

وقتی می رسه از ذهنم میره و پقتی میره حسرتش به دلمم میره

خب حیف شد، یادم باشه ،دفعه بعد که دیدمش اجازه بگیرم ازش، که گلویی تر کنم ازش...از حرفاش،از تجربه هاش، از هرآنچه که گلوی روحم رو سیراب که نه، حداقل تر کنه

اما باز هم این"یادم باشه دفعه بعد" عقب نشینی و عقب نشینی می کنه

چرا¿

نمیدونم

ترسم اینقدر این عقب نشینی مستمر باشه که در عقبه انسانیت جزو سیاه لشگران هم ،نمانم ونباشم

 

 

 

+ آدمشو که یافت کنی،زمانش اصلا مهم نیس...که این گپ یک ساعت طول بکشه یا یک دقیقه... گاهی شنیدن یک حدیث یک دقیقه ای اونقدر در روح و بطن زندگیت و آفرینشت تاثیرگزاره که شاید احادیث پرتکرار مثنوی هفتاد من ،نع

+ بعضی وقتا یه حرف از یه انسان فهیم برات نقل میکنند که تو فهم نگرشت کولاک میکنه ،هرچند مقطعی...بازم بِهْ از هِچْ

+ بعضی وقتا کنار یکی میشینی یه نصیحت کوچولو میزاره طاقچه دلت،یه تجربه کوچولوی خودشو سنجاق میکنه به دلت...با اینکه سرمشق های کوچولویی هستند اما درس زندگی میشه برات






تاریخ : جمعه 96/9/24 | 6:18 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

در اعتراضش به انتخاب من واس مسول ورودی :

میگن : شما که خوب با هم جفت شدین¿¿¿¿¿¿¿

 

خداییش بعضی تیکه ها اینقد مهندسی شده کلنگش زده میشه به حرفت انداخته میشه که ادم می مونه مدح بود با ذم¿¿¿!!!!

:)

 

+ بلاخره مامان شریف اند دیگه...اشکال نداره،دوسشون دارم :)

+ ای بابا دو کلام هم رو نع، حرف هم رو نع، حق رو تایید کردیماااا  :)

+ حالا اگه دعوا میکردیم باز میگفتند چت تونه با هم کلکل میکنین با هم دوست باشین :) والا






تاریخ : سه شنبه 96/9/21 | 4:53 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.