سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخخخخخخخخخخخخخخخخ

که شب اربعینه و من دلم بد پره

 

(اگر اکنون حال من پرسند و گویم:خوب است، فجیع ترین دروغ عمر من همین است)






تاریخ : یکشنبه 95/8/30 | 1:59 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

یک ساعت دیگر تا ...مرز ¿ تا عبور ¿      نه، تااااااااااااااااااااااااااااا ع. ا .ش .ق. ی 

 

حقیقتا شک دارم که "خوش ب حال دلت" که الان لرزان لرزان به فاطمه گفتم، درست بود یا نه¿¿¿  وقتی دل من ندید ب این حال است ، دل او با هر قدم، با هر ستون، با قتلگاه چه می شود خدا ¿¿¿  من حس می کنم و تو مسّ ?؛? پس?؛?

بیچاره دلت 






تاریخ : سه شنبه 95/8/25 | 10:54 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

گفتم می روم،می روم سر بر پاهایشان می گذارم  و حسین شان را گدایی میکنم.گدایی شاهانه ای کردم اما آنقدر دلم برایتان رفت که شک کردم که نکند امروز آمده ام دورتان بگردم و برگردم¿¿¿!!!راستش را بخواهید تازه وقتی آمدم، وقتی درآغوش پدرانه تان نگاهم به نگاهتان گره خورد تازه فهمیدم که چقدر دلتنگ بوده ام بر پدرم و چقدر امروز  برایم دوست داشتنی تر از همیشه شده بودید و من هنوز هم با همان دلبری دخترانه حریصم بر تکرار:"چقدر دوستون دارم بابا رضا"






تاریخ : دوشنبه 95/8/24 | 9:27 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()

 

وقتی فاطمه زنگ میزنه و من "آه" می کشم، خودکارم تو چشای پر اشکم نگاه می کنه و رو جزوه ی جلوی صورت بغ کردم می نویسه:

 

کاش این حسرت ها دردم دوا کند آقا

 

 

میکند¿¿¿






تاریخ : یکشنبه 95/8/23 | 1:25 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()

بین خودمان بماند آقا

اما من فهمیدم

من فهمیدم که سالن سرد دانشکده  ، امتداد خیابان  تا خیمه ؛مسیر سبز سلف تا حوزه  چه جاهای دنجی هستند برای عاشقی با شما

آن هم با سر بالا

 

 

( حال که حالِ کربلاست........اربعینِ من ،  همینجاست)






تاریخ : شنبه 95/8/22 | 4:47 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.