خوندم
اینبار تو آشپزخونه،با سردرد و گیج خواب و حین هم زدن برنج ناهار
نمی دونم چی شد و از چه فکری شروع شد اما باز امروز خوندم
دلم خواست و یهو به زبونم اومد و...خوندم
هوای حسین خوندم
ناقص ناقص و با مِن و مِن...آخه خیلی وقت بود زمزمه ی لحظاتم نشده بود
همینطور که خیلی وقته که زیارت عاشورا نخوندم
خوندم و... دلم پر کشید واس همه ی آقایی آقا
+ نوشته شده ی حدودا یه هفته پیش
تاریخ : پنج شنبه 96/5/26 | 11:25 عصر | نویسنده : ریحان | نظرات ()