سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می دانی تسنیم¿¿¿¿¿¿¿ نمی دانم، ک چرا باید، نیمه شب چشمانم را باز کنم،با گلوی خشک و احساس گرسنگی شدید،از اولین تصاویر ، تصویر تو در ذهنم باشد و از اولین کارهایم نوشتن برای تو

نمی دانم شاید اگر الان فاطمه بود باز می گفت:اصلا درکت نمی کنم ریحان و من هم گره در ابرو می انداختم  و خیره در نگاهش می گفتم: اتفاقا من هم در مورد تو همین نظر را دارم،اما همه ی آدم ها لازم نیست همه ی آدم ها را درک کنند که اگر غیر این بود، این همه اختلاف نبود

و هر دو به این فکر کنیم که فکر همین اشتراکات فکری و معنوی بود که شروعی شد برای دوستی داغ و پرتپش ما و حال...

و او هم سکوت کند

و من هم

و هر دو تلخ شویم

 

چرا برایت نوشتم تسنیم¿¿¿¿ بر خلاف چند دقیقه پیش ک کلامم را با نمی دانم  و ابهام شروع کردم ، فکر میکنم دلیلش را فهمیدم:من می توانم بحث کنم،دعوا کنم، ناراحت شوم ، پشیمان نشوم،اما نمی توانم انسان نباشم... نمی توان حس دلم را سرکوب کنم . می خواهی مانند ان بحث مزخرف پیامکی بگویی باز هم با طعنه: تویی که ادعای  مومن بودن می کنی...  باشد، من هم دارای ضعف مانند تمام بشر، مانند خود تو،اصلا به اعتقادات منْ کافر، اما به اخلاقیاتْ مسلمان

فکر می کنم

 

راستش را بخواهی تازه از سمیرا شنیدم عمل داشتی، شنیدم درد داشتی

 

اصن  این یکی برای تو،  یکی ست اما  یکی از زلال ترین امن یجیب های  این دل است برای تو:

 

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء ، امن یجیب مضطر اذا دعاه و یکشف السوء

 

 

(که هنوز هم برای من شاید اما برای این دلانه ی ریحانه غریبه نشده ای،هنوز هم دنباله ی نامت تنوینی قرار نداده ام ، که هنوز هم الف و لام معرفه ی تو  برای این دل، معرف توست... خواهی باور کن یا نکن)






تاریخ : چهارشنبه 95/11/13 | 12:59 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.